167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • شعر تو ناگفته مانند عروس پردگيست
    تن نهان در پرده و رخسار در زير قصب
  • خواجه چون نان خورد در آن موضع
    مور در آرزوي نان ريزه ست
  • در مقامي که شير مردانند
    در خط و خال اعتباري نيست
  • آنچه در صدرست در لولوش کسي مي ننگرد
    من برون چون لوليان بر آستان چون خوانمت
  • هر که از ديدن تو خرم نيست
    باد در گوش گير و در دل کارد
  • باز نطق زبان در بارت
    صدف عقل را در افشان کرد
  • و آنچه در گوش شاه شعرت خواند
    در صدف قطره هاي باران کرد
  • تا چو درياي موج زن سخنت
    در جهان در و گوهر ارزان کرد
  • در و خرمهره در يکي رشته
    جمع کرد آنگهي پريشان کرد
  • در هوايي که در او پاي سمند تو رسد
    تشنه از عين سراب آب بقا برگيرد
  • شنيدمي که همي در نواحي قصدار
    ستاره از تف او در هوا بپالايد
  • بي شعر تو در ناظمه انديشه نيابم
    بي مدح تو در ناطقه گفتار ندارم
  • در خاطر و در طبع چو بستان حقيقت
    صد گلبن گل دارم و يک خار ندارم
  • نيمي از آن کردم در مدح تو
    نيمي در وعده به پايان برم
  • دي بدان رسته صرافان من بر در تيم
    پسري ديدم تابنده تر از در يتيم
  • سيم در دست من نگيرد جاي
    چون خرد در دماغ مي خواران
  • با هواي جسم رفتن در ره روحانيان
    در لباس ديو جستن رتبت روح الامين
  • گرد گلزار فنا تا چند گردي زابلهي
    در سراي باقي آي و خيمه در گلزار زن
  • در خشو گادن اگر اقبالست
    در ره و مذهب با فرهنگان
  • کار بس يوسف در گر دارد
    تيز در ريش سحاق سنگان
  • جادو اگر در بهشت نبود پس در رخش
    از چه بهشتي شدست نرگس جادوي او
  • دير کي ماني جايي که بود
    سيم در دست و گروگان در پاي
  • در عشق فنا واعظ عقل تو خرد باد
    در راه بقا قبله جان تو يقين باد
  • در مجلس دين گوش دلت پند شنو باد
    در عالم جان چشم دلت نادره بين باد
  • در خاک لعل زر شده هرگز نديده ايد
    در گور اين جوان گرامي نظر کنيد
  • در حل و عقد نکته در حد شرع و شعر
    آنجاي اوقليدس و اينجا جرير بود
  • اي در سراي کسب خراميده مردوار
    از هفت خوان گذشته و در هشت خوان شده
  • داني که در کفن چه عزيزي نهفته اي
    داني که در لحد چه شهي خوابنيده اي
  • ليک با چندين کفايت هم در آخر عاجزست
    در حساب آنگه روزي با کسي احسان کند
  • دوستانش در فناي دهر دورند از فنا
    دشمنانش در رجاي خوف پاکند از رجا
  • در زمان مکرمت چون تو کجا باشد کريم
    در جهان مردمي هرگز نباشد چون تو راد
  • در زمان بادت به نيکو سيرتي عمر دراز
    در ازاي عمر تو دست زمان کوتاه باد
  • از قفاي بحتري از حله در تا قيروان
    بر وفاي رودکي از دجله در تا کاشغر
  • نزد تو شاهست مهمان آمده از راه دور
    شاه را در کلبه ادبار در زندان مکن
  • سنگ در قنديل طالب علم عالم جوي کوب
    چنگ در فتراک صاحب درد دردي خوار زن
  • اين دو عالم علم دارد در نهاد منتخب
    وان جهاني رمز دارد در حروف مختصر
  • رفت عشقش در ترقي تا به طوافان عرش
    هم وداعيشان بکرد و راه پيشي در گرفت
  • چون تو دامنهاي در پاشي بدانگه عقل را
    از شتاب در چدن گردد گريبان آستين
  • آب دستت در دماغ يافه گويان مشک گشت
    خاک پايت در مزاج کافران کافور باد
  • آنکه ز الماس عقل در معاني بسفت
    سوسن اقبال و بخت در چمن او شکفت
  • رنگي برآميزم همي مي در قدح ريزم همي
    در باده آويزم همي کاندهگسارم باده بس
  • مردانه کنون چو عاشقان مي در دست
    گرد در کفر گرد و گرد سر مست
  • در دام تو هر کس که گرفتارترست
    در چشم تو اي جان جهان خوارترست
  • در ديده کبر کبرياي تو بسست
    در کيسه فقر کيمياي تو بسست
  • در دام تو هر کس که گرفتارترست
    در چشم تو اي جهان جان خوارترست
  • نوري که همي جمع نيابي در مشت
    ناري که به تو در نتوان زد انگشت
  • آتش در زن ز کبريا در کويت
    تا ره نبرد هيچ فضولي سويت
  • زلفينانت هميشه خم در خم باد
    واندوهانت هميشه دم در دم باد
  • تا بر ندمد صبح به شبهاي دراز
    جان در بر آتشست و دل در دم گاز
  • در کعبه حسن گشت و در پيش درش
    عشاق همه بوسه زنان بر حجرش