167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • ز بس که شد دل حافظ رميده از همه کس
    کنون ز حلقه زلفت به در نمي آيد
  • ز شوق روي تو حافظ نوشت حرفي چند
    بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مرواريد
  • چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
    وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
  • خموش حافظ و از جور يار ناله مکن
    تو را که گفت که در روي خوب حيران باش
  • در بيابان طلب گر چه ز هر سو خطريست
    مي رود حافظ بي دل به تولاي تو خوش
  • آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
    آتش دل کي به آب ديده بنشانم چو شمع
  • به رندي شهره شد حافظ ميان همدمان ليکن
    چه غم دارم که در عالم قوام الدين حسن دارم
  • حافظ غم دل با که بگويم که در اين دور
    جز جام نشايد که بود محرم رازم
  • با آن که از وي غايبم و از مي چو حافظ تايبم
    در مجلس روحانيان گه گاه جامي مي زنم
  • حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز
    حاجت آن به که بر قاضي حاجات بريم
  • سخنداني و خوشخواني نمي ورزند در شيراز
    بيا حافظ که تا خود را به ملکي ديگر اندازيم
  • صبر کن حافظ که گر زين دست باشد درس غم
    عشق در هر گوشه اي افسانه اي خواند ز من
  • اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
    به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
  • حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
    از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو
  • چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
    که گاه لطف سبق مي برد ز نظم نظامي
  • يکيست ترکي و تازي در اين معامله حافظ
    حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو داني
  • ديوان خاقاني

  • سنگ زر شب رنگ ليکن صبح وار از راستي
    شاهد هر بچه کز خورشيد در کان آمده
  • گزيده غزليات شهريار

  • در اينجا جامه شوقي قبا کردن نه درويشي است
    تهي کن خرقه ام از تن که جان بايد فدا حافظ
  • کشکول شيخ بهايي

  • اين شکل و شمايل که تو کافر بچه داري
    در چين و ختا و ختن و چته نباشد
  • نگرفت در تو گريه ي حافظ به هيچ روي
    حيران آن دلم که کم از سنگ خاره نيست
  • يکي است ترکي و تازي در اين معامله حافظ
    حديث عشق بيان کن بهر زبان که تو داني
  • ديوان صائب

  • جواب آن غزل است اين که خواجه حافظ گفت
    مرا به ميکده بر در خم شراب انداز
  • ديوان عبيد زاکاني

  • قصري که برد فرخي از فر او هماي
    سگ بچه کرد در وي و جغد آشيان گرفت
  • ديوان قاآني

  • دو ترک خفته و در زير سر نهان کمان
    دو بچه هندوي بيدار هر دو را به کمين
  • ديوان فيض کاشاني

  • در شعر بزرگان جمع کم يابي تو اين هر دو
    لطف سخن و اسرار الا غزل حافظ