نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جاويد نامه اقبال لاهوري
شعله ها
در
موج دودش ديده ام
کبريا اندر سجودش ديده ام
من ندانم چيست
در
آب و گلش
من ندانم از مقام و منزلش!
شرق حق را ديد و عالم را نديد
غرب
در
عالم خزيد از حق رميد
گفت هنگام طلوع خاور است
آفتاب تازه او را
در
بر است
گر چه ما مرغان بي بال و پريم
از خدا
در
علم مرگ افزون تريم
خالي از قهرش به بيني شهر و دشت
رحمت او اين که گوئي
در
گذشت
مرد عارف گفتگو را
در
به بست
مست خود گرديد و از عالم گسست
ذوق و شوق او را ز دست او ربود
در
وجود آمد ز نيرنگ شهود
نازنيني
در
طلسم آن شبي
آن شبي بي کوکبي را کوکبي
گفت «اين پيکر چو سيم تابناک
زاد
در
انديشه ي يزدان پاک
باز بي تابانه از ذوق نمود
در
شبستان وجود آمد فرود
زخمه ي شاعر بساز دل ازوست
چاکها
در
پرده ي محمل ازوست
ديده ام
در
نغمه ي او عالمي
آتشي گير از او نواي او دمي
زان نواي خوش که نشناسد مقام
خوشتر آن حرفي که گوئي
در
منام
من چه گويم از شکوه آن مقام
هفت کوکب
در
طواف او مدام
دانش مغربيان فلسفه ي مشرقيان
همه بتخانه و
در
طوف بتان چيزي نيست!
در
طريقي که بنوک مژه کاويدم من
منزل و قافله و ريگ روان چيزي نيست
راحت جان طلبي؟ راحت جان چيزي نيست
در
غم همنفسان اشگ روان چيزي هست
ذوق حضور
در
جهان رسم صنم گري نهاد
عشق فريب مي دهد جان اميدوار را
در
جهان خوار و زبونم کرده ئي
نقش خود رنگين ز خونم کرده ئي
زهرها
در
باده ي گلفام اوست
اره و کرم و صليب انعام اوست
شهر را بگذار و
در
غاري نشين
هم به خيل نوريان صحبت گزين
در
کهستان چون کليم آواره شو
نيم سوز آتش نظاره شو
از بلاها پخته تر گردد خودي
تا خدا را پرده
در
گردد خودي
عشق را
در
خون تپيدن آبروست
اره و چوب و رسن عيدين اوست
صفحه قبل
1
...
1394
1395
1396
1397
1398
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن