نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
نيست از گرد علايق اثري
در
دل من
مي رود صاف برون سيل ز ويرانه مرا
در
خرابات مغان ديده من باز شده است
خط پيمانه بود ابجد طفلانه مرا
حسن آن نيست که
در
پله پستي ماند
نيست حاجت رسن و دلو مه کنعان را
حکمت خشک اگر راهنما مي گرديد
غوطه
در
بحر نمي داد فلک يونان را
بس که
در
لقمه من سنگ نهفته است فلک
بي تأمل نگذارم به جگر دندان را
چشم آهوست سياهي به سياهي بلدش
نيست
در
کار دليلي به سفر مجنون را
مي خورد گرد عبث محمل ليلي
در
دشت
نيست جز عشق تمناي دگر مجنون را
گر به ظاهر به نظر چشم غزالان دارد
هست
در
پرده تماشاي دگر مجنون را
دست
در
دامن مي زن که رسانيد به چرخ
نسبت سلسله تاک، سر پروين را
شعله
در
سوختن از زمزمه اي خالي نيست
مطرب از خانه بود عاشق دلسوخته را
برق
در
خرمن ارباب محبت افتد
صائب از دل چو برآرد نفس سوخته را
نکند چرخ تعدي به جگرسوختگان
سرمه
در
کار نباشد نفس سوخته را
حاصلي نيست به جز شستن دست از هستي
خواب،
در
رهگذر سيل فرود آمده را
در
سفر ريگ روان راحت منزل دارد
ماندگي کم بود از راه درنگ آمده را
نيست چون کشتي طوفان زده يک جا آرام
در
پريخانه حسن تو نظر آينه را
خاک
در
کاسه سر کن نظر خودبين را
که ز درياست فزون موج خطر آينه را
سوزني گر نکشد سرمه بينش
در
چشم
نتوان عيب نمودن نفس عيسي را
در
شکست دل ما سعي فلک بيجا نيست
مي کند آينه صاف خجل زنگي را
عجبي نيست دل صائب اگر رام تو شد
دانه خال تو
در
دام کشد وحشي را
جان محال است که
در
جسم بود فارغبال
خواب، آشفته بود مردم زنداني را
زهر
در
مشرب من باده لب شيرين است
تا چشيدم قدح تلخ پشيماني را
پيش آن کان ملاحت، دهن خوبان چيست؟
در
نمکزار چه قدرست نمکداني را؟
جگر سوخته ماست نهانخانه عشق
آتش طور بود
در
ته خاکستر ما
آرزو
در
دل غم ديده ما آه شود
رگ خامي برد از عود برون مجمر ما
از پريخانه چين باج ستاند فانوس
ريخت تا
در
قدم شمع تو بال و پر ما
حلقه هر
در
باغي نشود ديده ما
باغ دربسته بود ديده پوشيده ما
در
دل قانع ما نيست تزلزل را راه
لنگر بحر بود گوهر سنجيده ما
درد خود گر به مسيحاي زمان عرض کنيم
مي زند بر
در
بيچارگي از چاره ما
تا چه گل ريشه دوانيده
در
انديشه ما؟
که رگ ابر بهارست رگ و ريشه ما
از دعاي قدح آيد به سلامت بيرون
غوطه گر
در
جگر سنگ زند شيشه ما
قبضه خاک کجا دامن ما را گيرد؟
گردباديم که
در
رقص بود ريشه ما
(لاله ما به جگر داغ پلنگان دارد
پنجه
در
پنجه شيران فکند ريشه ما)
آب حيوان زند آب
در
ميخانه ما
مي گزد خضر لب از حسرت پيمانه ما
در
دل ما نبود منزلتي دنيا را
گنج افتاده ز طاق دل ويرانه ما
سيل را گنج شمارد دل ويرانه ما
برق را تنگ
در
آغوش کشد دانه ما
دو جهان
در
نظر ما دو صف مژگان است
نور حل کرده بود باده ميخانه ما
شکوه
در
مشرب ما سوخته جانان کفرست
شمع داغ است ز خاموشي پروانه ما
زير شمشير حوادث مژه بر هم نزنيم
بر رخ سيل گشاده است
در
خانه ما
روزگاري است که
در
دير مغان مي ريزد
آب بر دست سبو، گريه مستانه ما
روي
در
دامن صحراي جنون آورده است
کعبه از حسن خداداد صنمخانه ما
نيست
در
عالم انصاف عزيزي صائب
آشنايي که شود معني بيگانه ما
گر چه
در
نافه ما جز جگر سوخته نيست
جگر نافه بود داغ ز پشمينه ما
دل ما را بشکن گوهر اگر مي خواهي
که شکست است کليد
در
گنجينه ما
کار فانوس کند
در
دل شبها صائب
خانه ما ز صفاي دل بي کينه ما
خون اگر
در
جگر نافه آهو شد مشک
مشک خون مي شود از خرقه پشمينه ما
در
پريخانه ما جغد هما مي گردد
صبح شنبه خجل است از شب آدينه ما
در
بيابان طلب، نقش پي گرمروان
صدف گوهر سيماب شد از گريه ما
پيش روشن گهران ديدن همچشم بلاست
شمع
در
گوشه محراب شد از گريه ما
چون زر قلب نداريم به خود اميدي
در
شب تار جهان تا که خورد بازي ما؟
ظاهر و باطن ما آينه يکدگرند
خاک
در
چشم حريفي که دهد بازي ما
صفحه قبل
1
...
1392
1393
1394
1395
1396
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن