167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

پيام مشرق اقبال لاهوري

  • «تا باده تلخ تر شود و سينه ريش تر
    بگدازم آبگينه و در ساغر افکنم »
  • آميزشي کجا گهر پاک او کجا
    از تاک باده گيرم و در ساغر افکنم
  • گفت اين نيست کليسا که بيايي در وي
    صحبت دخترک زهره وش و ناي و سرود
  • مي خورد هر ذره ي ما پيچ و تاب
    محشري در هر دم ما مضمر است
  • باسکندر خضر در ظلمات گفت
    مرگ مشکل زندگي مشکل تر است
  • سينه را کار گاه سينه مساز
    سر که در انگبين خويش مريز
  • در جهان مانند جوي کوهسار
    از نشيب و هم فراز آگاه شو
  • نقد شاعر در خور بازار نيست
    نان بسيم نسترن نتوان خريد
  • جاويد نامه اقبال لاهوري

  • هر يکي مانند ما بيچاره ايست
    در فضاي نيلگون آواره ايست
  • آتشي در سينه ي من برفروز
    عود را بگداز و هيزم را بسوز
  • باز بر آتش بنه عود مرا
    در جهان آشفته کن دود مرا
  • علم در انديشه مي گيرد مقام
    عشق را کاشانه قلب لاينام
  • ضبط در گفتار و کرداري بده
    جاده ها پيداست رفتاري بده
  • بحرم و از من کم آشوبي خطاست
    آن که در قعرم فروآيد کجاست؟
  • از افق صبح نخستين سر کشيد
    عالم نو زاده را در بر کشيد
  • چون تو در پهناي من کوري کجا
    جز بقنديلم ترا نوري کجا
  • روزها روشن ز غوغاي حيات
    ني از آن نوري که بيني در جهات
  • من که در ياران نديدم محرمي
    بر لب دريا بياسودم دمي
  • مرد مؤمن در نسازد با صفات
    مصطفي راضي نشد الا بذات
  • در حضورش کس نمايد استوار
    ور بماند هست او کامل عيار
  • در وجود او نه کم بيني نه بيش
    خويش را بيني ازو او را ز خويش
  • نکته ي «الا بسلطان » ياد گير
    ور نه چون مور و ملخ در گل بمير
  • آن ز مجبوري است اين از اختيار
    آن نهان در پرده ها اين آشکار
  • جان بيداري چو زايد در بدن
    لرزه ها افتد درين دير کهن
  • شيوه هاي زندگي غيب و حضور
    آن يکي اندر ثبات آن در مرور