نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
پيام مشرق اقبال لاهوري
شنيدم که
در
پارس مرد گزين
ادا فهم رمز آشنا نکته بين
برد جان و ناپخته
در
کار مرگ
جهان نو شد و او همان کهنه برگ
فرست اين کهن ابله را
در
فرنگ
که گيرد فن کشتن بي درنگ
در
خواب ناز بود به گهواره ي سحاب
وا کرد چشم شوق بآغوش کوهسار
زي بحر بيکرانه چه مستانه ميرود
در
خود يگانه از همه بيگانه ميرود
در
راه او بهار پريخانه آفريد
نرگس دميد و لاله دميد و سمن دميد
زي بحر بيکرانه چه مستانه ميرود
در
خود يگانه از همه بيگانه ميرود
وا کرده سينه را به هواهاي شرق و غرب
در
بر گرفته همسفران زبون و زار
زي بحر بي کرانه چه مستانه ميرود
در
خود يگانه از همه بيگانه ميرود
بسي همچو شبير
در
خون نشست
نه يک ناله از سينه ي او گسست
خليل او حريف آتشي نيست
کليمش يک شرر
در
جان ندارد
به صرصر
در
نيفتد زورق او
خطر از لطمه ي طوفان ندارد
يقين را
در
کمين بوک و مگر نيست
وصال انديشه ي هجران ندارد
عشق است که
در
جانت هر کيفيت انگيزد
از تاب و تب رومي تا حيرت فارابي
مثل نگاه ديده ي نمناک پاک رو
در
جوي آب و دامن او تر نمي شود
خبر ز شهر سلمي بده حجازي را
شرار شوق فشان
در
ضمير توراني
چو اندر سرا بود
در
بسته داشت
چو رفت از سرا تخته را واگذاشت
غني تا نشيند به کاشانه اش
متاعي گراني است
در
خانه اش
چو آن محفل افروز
در
خانه نيست
تهي تر ازين هپچ کاشانه نيست
نکته ي عشق فرو شست ز دل پير حرم
در
جهان خوار باندازه ي تقصير شديم
باد صحراست که با فطرت ما
در
سازد
از نفسهاي صبا غنچه ي دلگير شديم
بديريان سخن نرم گو که عشق غيور
بناي بتکده افکند
در
دل محمود
درون گنبد
در
بسته اش نگنجيدم
من آسمان کهن را چو خار پهلويم
سرمايه ي درد تو غارت نتوان کردن
اشکي که ز دل خيزد
در
ديده شکستم من
آشنا هر خار را از قصه ي ما ساختي
در
بيابان جنون بردي و رسوا ساختي
صفحه قبل
1
...
1389
1390
1391
1392
1393
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن