167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

پيام مشرق اقبال لاهوري

  • صنم در آستين پوشيده دارد
    برهمن زاده ي زنار پوش است
  • ز پيوند تن و جانم چه پرسي
    بدام چند و چون در مي نيايم
  • دم آشفته ام در پيچ و تابم
    چو از آغوش ني خيزم نوايم
  • وليکن اين نواي ساده ي کيست
    کسي در سينه مي گويد که هستم
  • من اي دانشوران در پيچ و تابم
    خرد را فهم اين معني محال است
  • چسان در مشت خاکي تن زند دل
    که دل دشت غزالان خيال است
  • نه مختارم توان گفتن نه مجبور
    که خاک زنده ام در انقلابم
  • يکي بر دل نظر واکن که بيني
    يم ايام در يک جام غرق است
  • حريمش آفتاب و ماه و انجم
    دل آدم در نگشاده ي او
  • وليکن چون بخود نگريستم من
    کران بيکران در من نهان بود
  • دل من در طلسم خود اسير است
    جهان از پرتو او تاب گير است
  • ترا درد يکي در سينه پيچيد
    جهان رنگ و بو را آفريدي
  • کرا جوئي، چرا در پيچ و تابي؟
    که او پيداست تو زير نقابي
  • بچندين جلوه در زير نقابي
    نگاه شوق ما را بر نتابي
  • دوي در خون ما چون مستي مي
    ولي بيگانه خوئي، دير يابي
  • سخن درد و غم آرد، در دوغم به
    مرا اين ناله هاي دمبدم به
  • فرو بردن جهان را چون دم آب
    طلسم زير و بالا در شکستن
  • ندانم باده ام يا ساغرم من
    گهر در دامنم يا گوهرم من
  • چسان زايد تمنا در دل ما
    چسان سوزد چراغ منزل ما
  • چو در جنت خراميدم پس از مرگ
    بچشمم اين زمين و آسمان بود
  • شکي با جان حيرانم در آويخت
    جهان بود آن که تصوير جهان بود
  • بيا با شاهد فطرت نظر باز
    چرا در گوشه ي خلوت گزيني
  • ز آغاز خودي کس را خبر نيست
    خودي در حلقه ي شام و سحر نيست
  • دلا رمز حيات از غنچه درياب
    حقيقت در مجازش بي حجاب است
  • گل رعنا چو من در مشکلي هست
    گرفتار طلسم محفلي هست