167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گريه مستانه زنگ کلفت از دل مي برد
    آب گوهر مي نشاند گرد در بازار ما
  • اي سليمان اينقدر استادگي در کار نيست
    مي گشايد ناخن موري گره از کار ما
  • آفتاب رحمت حق بر دل ما تافته است
    اشک شادي چشمه تلخي است در کهسار ما
  • از ملامتگر نينديشد دل افگار ما
    شور محشر خنده کبکي است در کهسار ما
  • دل چو روشن شد، چراغ عاريت در کار نيست
    صافي شهدست شمع خانه زنبور ما
  • سخت جاني هاست دامنگير، ورنه هر شرار
    جلوه برق تجلي مي کند در طور ما
  • حاجت دام و کمندي نيست در تسخير ما
    گردش چشمي بود بس حلقه زنجير ما
  • از عيار نامه ما دردمندان آگهند
    مي شود در زخم ظاهر جوهر شمشير ما
  • در بيابانيم و از شوق طواف کعبه سوخت
    بال مرغان حرم را آه زمزم سوز ما
  • جام ما در پرده دارد نغمه هاي جانگداز
    دست خود کوتاه داريد از لب خاموش ما
  • پشتباني چون سبو داريم در دير مغان
    گو مزن دست نوازش آسمان بر دوش ما
  • آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
    شد چو مجنون ديده ما حلقه فتراک ما
  • بر زمين هر چند نقش از خاکساري بسته ايم
    باکمال سرکشي گردون بود در خاک ما
  • در ضمير نقطه ما صد سواد اعظم است
    چشم کوته بين مردم چون کند ادراک ما؟
  • ساده لوحاني که در معموره مي جويند گنج
    غافلند از سايه جغد همايون فال ما
  • هر حبابي در لباس کعبه گردد جلوه گر
    بحر رحمت گر بشويد نامه اعمال ما
  • مردمي گرديده است از چشم خوبان گوشه گير
    چين ابرو مد انعام است در ايام ما
  • حسن ماند از خيره چشمي هاي ما زير نقاب
    شد در اميدواري بسته از ابرام ما
  • در بلا انداخت جمعيت دل آزاده را
    فلس ما چون ماهيان گرديد آخر دام ما
  • مي شود روشن ز خاموشي چراغ عاشقان
    در هلاک خويش چون پروانه بي تابيم ما
  • نيست ممکن افتد از پرگار، سير و دور ما
    در محيط آفرينش همچو گردابيم ما
  • غافليم از ترکتاز چرخ صائب از غرور
    پيش پاي سيل بي زنهار در خوابيم ما
  • در غريبي، آشنا از آشنا هرگز نيافت
    لذتي کز معني بيگانه مي يابيم ما
  • آنچه از پير طريقت کشف نتواند شدن
    در خرابات از مي ديرينه مي يابيم ما
  • در به روي گفتگو، هر چند باشد دلپذير
    با زبان چرب چون بادام مي بنديم ما
  • بستگي کفرست در آيين ما آزادگان
    مي شود زنار اگر احرام مي بنديم ما
  • بود راه فکر ما در عالم معني يکي
    چون دو دست از آشنايي يکصدا بوديم ما
  • دوري منزل حجاب اتحاد ما نبود
    داشتيم از هم خبر در هر کجا بوديم ما
  • نيست صائب قسمت کوتاه بينان هوس
    آنچه از چشم سياهش در نظر داريم ما
  • زيب مردان از خودآرايي نظر پوشيدن است
    گه به بند جامه، گه در قيد دستاريم ما
  • از صفاي سينه ما گر چه داغ است آفتاب
    در ميان زنگيان آيينه تاريم ما
  • طوطي از گفتار در زنگ قساوت غوطه زد
    از سيه کاري همان سرگرم گفتاريم ما
  • حفظ صورت عاقبت بين را دعاي جوشن است
    در ميان زنگيان، آيينه تاريم ما
  • سبزه خوابيده، زير سنگ قامت راست کرد
    از گرانجاني همان در زير ديواريم ما
  • کوه غم بر خاطر آزاده ما بار نيست
    خنده رو چون کبک در دامان کهساريم ما
  • هيچ کس را دل نمي سوزد به درد ما، مگر
    در سواد آفرينش چشم بيماريم ما؟
  • استقامت در مزاج سرو اين گلزار نيست
    از گل رعناي او چشم وفا داريم ما
  • معني بيگانه صائب سد راه ما شده است
    ورنه در هر گوشه چندين آشنا داريم ما
  • از غبار کاروان چون چشم برداريم ما؟
    چون مه کنعان عزيزي در سفر داريم ما
  • لاله زاري مي شود عالم، اگر بيرون دهيم
    داغهايي کز تو پنهان در جگر داريم ما
  • نيست جود ساقي تردست، موقوف سؤال
    چون سبو دست طلب در زير سر داريم ما
  • بر لب خاموش ما انگشت گستاخي مزن
    تيغ ها پوشيده در زير سپر داريم ما
  • بلبلان در راه ما بيهوده مي ريزند خار
    ديده اي از دامن گل پاکتر داريم ما
  • از حيات بي وفا ياري طمع داريم ما
    در نشيب از سيل خودداري طمع داريم ما
  • خويش را ديوار نتواند ز بيهوشي گرفت
    در خراباتي که هشياري طمع داريم ما
  • در جهان بي نيازي کارها را مزد نيست
    از سفاهت مزد بيکاري طمع داريم ما
  • نيست در آيينه پيشاني روشنگران
    آنچه از گردون زنگاري طمع داريم ما
  • کعبه را از باددستي در فلاخن مي نهد
    از خم زلفي که دلداري طمع داريم ما
  • منزل ما همرکاب ماست هر جا مي رويم
    در سفرها طالع ريگ روان داريم ما
  • چيست خاک تيره تا باشد تماشاگاه ما؟
    سيرها در خويشتن چون آسمان داريم ما