167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... هژده هزار عالم در جنب آن حضرت، ذره يي مي نمود. سوزي در من افتاد ...
  • و پوستيني در بر شيخ بود وگفت: «يا شيخ! پاره يي از اين پوستين به ...
  • ... «اگر هشت بهشت را در کلبه ما گشايند و ولايت هر دو سراي به اقطاع ...
  • ... «يک ذره حلاوت او در دلي بهتر از هزار قصر در فرودس اعلي » و گفت: ...
  • و گفت: «در علم علمي است که علما ندانند و در زهد زهدي است که ...
  • ... گفت: «قبض دلها در بسط نفوس است و بسط دلها در قبض نفوس است ». ...
  • ... زاهد بودم: روز اول در دنيا و روز دوم در آخرت و روز سيوم از آنچه ...
  • ... «اي شيخ! آن که در بحر غرق شود، حال او چون بود؟». گفت: «از آنجا ...
  • ... نگاه کردم، بود خود در نور او ديدم، عزت خود در عزت و عظمت او ...
  • ... شدم و صدره صابري در پوشيدم تا کار به غايتي رسيد که ظاهر و باطن ...
  • ... نگه کردم. خود را در بدايت درجه انبيا ديدم. پس چندان در آن بي ...
  • ... نبوت بود، آن گاه (در وي ) سخني گويند به خلاف اين. و معني اين ...
  • ... اکنون مي برم. قدم در دايره اسلام اکنون مي نهم. زبان در شهادت ...
  • ... کن. گفت: مردمان در دريايي بي نهايت اند. دوري از ايشان کشتي است. ...
  • ... مرو رحلت کرد و در بغداد مدتي در صحبت مشايخ بود. پس به مکه رفت و ...
  • در آن ميان پيرزني بيامد، پشت دو تا شده، عصايي در دست. گفت: «يا ...
  • چون مادر را ديد در پاي وي افتاد وروي در کف پاي او ماليد و گفت: ...
  • ... گردن نهاده و روي در خاک مي ناليد و زاري مي کرد». عبدالله چون آن ...
  • در حال نوري از هوا پديد آمد و يک درم سيم بر دست غلام نشست. ...
  • ... «ناجوانمردي بود در چنين خدايي طاغي و عاصي گشتن که با دوست از ...
  • ... دست بدارم، بولم در حال خون گردد». خليفه آن در دل گرفت و فرمود ...
  • پس بيماري او در بصره افتاد و امير بصره خواست تا امارت به وي دهد، ...
  • مردمان در آمدند و حال بر وي تنگ شده بود. دست در زير بالش کرد و ...
  • ... خداي داشت، روزي در بازار مرغکي ديد در قفس، که فرياد مي کرد و مي ...
  • نقل است که در بلخ قحطي عظيم بود، چنان که يکديگر را مي خوردند. ...
  • ... خرقه بالين کرد و در خواب شد و از اعتمادي که بر حق داشت. در ميان ...
  • ... توان کرد که مرد در دين ست يا در دنيا؟ ...
  • ... ميوه شجره مصطفوي و در فراست و سياست و (کياست)يگانه بود و در ...
  • و در عهد او زني بود که دو روي داشت. امام شافعي مي خواست تا او را ...
  • نقل است که چون در بغداد معتزله غلبه کردند، گفتند: «او را تکيف ...
  • ... آمد و ببست ». چون در اين ( ميانه) اين برهان بديدند، او را رها ...
  • ... گفت: «آتش غيرت در من افتاد. گفتم: الهي تو را در گوشه ها چندين ...
  • ... بن احمد يک سال در اصفهان قاضي بود و صايم الدهر و قائم الليل بود ...
  • ... آن ماهي نخورد. و در تقوي تا بحدي بود که گفت: «در جمعي که از همه ...
  • ... پرسيدند که: «نظر او در حيات بيش بود يا در ممات؟» گفت: «او را ...
  • ... اين دو دعا يکي در حال حيات اجابت افتاد. تا هر که را ايمان داده ...
  • ... . سبويي آب ديدم در آفتاب نهاده. گفتم: «چرا در سايه ننهي؟». گفت: ...
  • ... بود. به بام آمد و در آسمان مي نگريست و در ملکوت تفکري مي کرد. و ...
  • نقل است که فضيل در همه عمر دو بار داود (را) ديد. و بدان فخر کردي ...
  • ... عنايت حق - تعالي - در حفظ او چندان بود که چون دست به طعامي به ...
  • ... حارث پيش من آمد. در وي اثر گرسنگي ديدم. گفتم: «يا عم! طعامي آرم ...
  • (و گفت):«در همه کارها از سستي عزم حذر کن، که دشمن در اين وقت بر ...
  • ... ابوسليمان گفت: شبي در مسجد بودم و از سرما آرامم نبود و در وقت ...
  • ... «هرگز دعا نکنم در سرما وگرما، مگر هر دو دست بيرون کرده باشم ». ...
  • ... «چون دل خود را در شوق اندازي، بعد از آن در خوف انداز، تا آن شوق ...
  • و گفت: «ورع در زبان سخت تر است که سيم و زر در دل ». وگفت: «حصن ...
  • و در پيش او کسي ذکر معصيتي کرد. او زار بگريست وگفت: «به خدا که ...
  • ... «هر عمل که آن را در دنيا به نقد ثواب نيابي، بدان که: آن را در ...
  • ... جايي، هيچ کس ننگرد در وي، الا که بميرد از زيبايي جمال او و تيره ...
  • نقل است که در حال وفات گفت: «(الهي! تو) مي داني که در آن وقت که ...
  • نقل است که به در خانه او آب روان بود واو را آب روان مي بايست. در ...
  • و در ورع همتا نداشت و در عبادت بي مثل بود و معتقد فيه (بود) تا ...
  • ... چون خواجه ديد که در خواب است، انگشتي از آن طعام در لب و دهان او ...
  • ... هر چه او بخواهد، در حال در آن سوراخ اندازند. مدتي چنين بود تا ...
  • حاتم چون در آنجا رفت، در صف نعال بنشست. گفتند: «اين چه جاي توست؟ ...
  • ... بنشست، گفت: «دعا در حق کسي مستجاب شود که توبت کند ( و تو را در ...
  • ... نزديک سهل شدم. ماري در آن خانه بود. بترسيدم. گفتم: «( مي ترسم » ...
  • ... شد که اگر خود را در خواب ديدي، همان الله مي گفتي در خواب. تا او ...
  • شيخ گفت: وقتي در باديه مي رفتم. مجرد پيري ديدم که مي آمد، عصابه ...
  • ... بايد که چهار چيز در پيش گيرد تا در عبادت درست آيد: گرسنگي و ...
  • ... است ». و گفت: «در هر دل که کبر بود، خوف و رجا در آن دل قرار ...
  • ... روز که از مادر در وجود آمد روزه دار بود و آن روز که برفت روزه ...
  • ... نزديک معروف بودم در بغداد. اثري در روي او ديدم. گفتم: «دي به ...
  • ... خواهد، بر او بگشايد در عمل، و بربندد بر وي در کسل ». ...
  • و در رموز و اشارات اعجوبه يي بود. و اول کسي که در بغداد سخن ...
  • سري گفت: «وي در کوه ساکن شده است؟ بس کاري نباشد. مرد بايد که در ...
  • ... تا نفس از من گزر در انگبين مي طلبد و ندادمش ». و گفت هر روزي ...
  • ... بوده است؟» گفت: «در خاطرم آمد که امشب کوزه يي بياويزم تا آب سرد ...
  • ... «مقدار هر مردي در فهم خويش، بر مقدار نزديکي دل او بود به خدا». ...
  • و يک روز در صبر سخن مي گفت. کژدمي چند بار او را زخم زد. آخر ...
  • ... بن جلا گويد که: در خانه سري بودم. چون پاره يي از شب بگذشت، جامه ...
  • در اين سخن بود که کسي در بکوفت که: «غريمان شيخ! بيرون آييد». همه ...
  • ... خود توبه کردي و در مجاهده بيفزودي و گفتي: «اين بيچاره به شومي ...
  • ... خداي - تعالي - در آفريدن دوزخ ظاهرتر است. از آن که در آفريدن ...
  • ... که مرا بسنده است در دنيا ذکر و و در عقبي ديدار تو». ...
  • ... بيداري مي جستم، در خواب يافتم ». فرمود که: «اي شاه! ما را در ...
  • ... روز مهلت خواست و در آن سه روز در مساجد مي گشت، تا درويشي را ديد ...
  • ... يافته بود و پيوسته در کار جدي تمام داشت و در ملازمت قدمي ثابت و ...
  • ... پرسش من آيد؟». در اين انديشه بودم که يوسف - عليه السلام - از ...
  • ... او برخاستند، که در آن وقت به جز علم صورت علمي ديگر نبود، و او ...
  • نقل است که در نشابور بازرگاني کنيزکي ترک داشت، به هزار دينار ...
  • ... سر من برکشند و در او پوشند و لباس عدل از وي برکشند و در من ...
  • ... خشمگين مي ديدم که در من مي نگريست ». سبحان الله! آن چه سوز و ...
  • ... چه مي انديشند. در حال تازي گفتن آغاز کرد چنان که اهل بغداد در ...
  • ... برآدم و ذريت او در جوانمردي ». يعني خطي گرد اولاد آدم بکشيد در ...
  • اين بگفت و در طواف آمد. در حال يکي بيامد و صره يي زر بياورد و ...
  • ... ايثار را ترک کند در وقتي که به آن محتاج بود». و گفت: «ايثار آن ...
  • و گفت: «عبادات در ظاهر سرور است و در حقيقت غرور، از آن که مقدور ...
  • و گفت: «خلاص در تقواي محض است ». وگفت: « تصوف همه ادب است ». و ...
  • ... عبدالله را گفت در حال نزع که ، مرا در ميان زنان مگذار». ...
  • ... شده است از عمر در غفلت، و فکرت را لازم تو گرداند در بقيت عمر تو ...
  • ... قبول کردم ». و در بگشاد وآن زر بستد و او را در دل خود جاي داد. ...
  • پس جنيد در آن خانه بنشست و همه شب «الله، الله » مي گفت. زبان در ...
  • ... صادق را با جنيد در نهج صدق کشيدند و در معرفت همه را به درياي ...
  • ... نبينم، گويم: چشم در دوستي غير بود و بيگانه و غيرت مرا از ديدار ...
  • در حال مسلمان شد. خلق غلو کردند. چون مدتي مجلس گفت، ترک کرد و در ...
  • ... ابليس را ببينم، در مسجد ايستاده بودم. پيري را ديدم که از دور مي ...
  • ... است که جنيد چون در توحيد سخن گفتي، هر بار به عبارتي دگر آغاز ...
  • ... برخاست. و گفت: «در فهم آن نمي رسم ». گفت: «طاعت هفتاد ساله در ...
  • نقل است که مردي در مجلس جنيد برخاست و سؤال کرد. جنيد را در خاطر ...