نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
چون گرانخوابان غفلت را به دام احيا کند؟
نيست گر شور قيامت
در
نمکدان صبح را
داغ عشق از صفحه سيماي عاشق ظاهرست
مهر چون ماند نهان
در
زير دامان صبح را؟
خواب غفلت از سحرخيزي حجاب ما شده است
نيست ورنه کوتهي
در
مد احسان صبح را
زاهدان طفل مشرب، امت شيريني اند
مي کنم
در
کار مستان اين شراب تلخ را
غمزه اش افزود
در
ايام خط بيداد را
زنگ زهر جانستان شد تيغ اين جلاد را
آتشين رويي که من
در
زلف او دل بسته ام
پنجه خورشيد سازد شانه شمشاد را
آتش گل گر به اين دستور گردد شعله ور
سرمه سازد
در
گلوي بلبلان فرياد را
ره مده
در
خط مشکين، شانه شمشاد را
نيست حاجت حک و اصلاحي خط استاد را
پايداري نيست
در
آب و گل بنياد ظلم
مي کند ويران نسيمي خانه صياد را
عقل
در
اصلاح ما بيهوده کوشش مي کند
نيست پرواي پدر، مجنون مادرزاد را
ره مده
در
خط مشکين، شانه شمشاد را
کس قلم داخل نمي سازد خط استاد را
روي سخت آسمان را امتحان
در
کار نيست
چند بر دندان زني اين بيضه فولاد را
سيل را جوش بهاران مي کند مطلق عنان
حسن
در
ايام خط افزون کند بيداد را
در
گشاد کار خود مشکل گشايان عاجزند
شانه نتواند گشودن طره شمشاد را
سايلان را مي کند گستاخ اميد جواب
سيل
در
کهسار از حد مي برد فرياد را
خاکيان صائب چه مي کردند
در
اين تنگنا؟
گر فضاي دل نبودي عالم ايجاد را
قوت دست دعا گردد ز بي برگي زياد
هست
در
خشکي گشايش پنجه شمشاد را
غمزه او مي کند بيداد
در
ايام خط
زهر باشد بيشتر زنبور خاک آلود را
مي کنم صائب به کار چرخ، آهي عاقبت
چند دارم
در
جگر اين تيغ زهرآلود را؟
شيشه خشک است صائب
در
مذاقش آب خضر
هر که بوسيده است لبهاي شراب آلود را
نوش خالص را بود
در
چاشني آماه نيش
لذت ديگر بود لطف عتاب آلود را
در
مذاقش شيشه خشک است آب زندگي
هر که بوسيده است لبهاي شراب آلود را
در
بهشت عافيت افتادم از بي حاصلي
شد حصاري بي بري از سنگ طفلان بيد را
نام شاهان از اثر
در
دور مي باشد مدام
جام مي دارد بلند، آوازه جمشيد را
در
عذابم بس که چون آيينه از ناديدني
آيه رحمت شمارم سبزه زنگار را
کرد يکسر را ادا
در
روزگار بخت ما
بود هر خواب قضايي دولت بيدار را
آب کوثر جلوه موج سرابي بيش نيست
در
بيابان قيامت تشنه ديدار را
از فروغ گوهر خود، زود صائب راز عشق
مي گذارد نعل
در
آتش لب اظهار را
آه مي باشد مسلسل خاطر افگار را
در
درازي نيست کوتاهي شب بيمار را
نيست ممکن عشق را
در
سينه پنهان داشتن
قرب اين آيينه طوطي مي کند زنگار را
از همان راهي که آمد گل مسافر مي شود
باغبان بيهوده مي بندد
در
گلزار را
برق را
در
خنده اي طي گشت طومار حيات
زندگي کوتاه باشد چون شرر اشرار را
در
ميان دارد دل تنگ مرا سرگشتگي
بر سر اين نقطه جولان است اين پرگار را
گوهر از سفتن بود ايمن
در
آغوش صدف
به ز خاموشي نباشد محرمي اسرار را
کي شود زنجير صائب مانع شور جنون؟
موج نتواند کشيدن
در
سلاسل بحر را
عشق کو تا گرم سازد اين دل رنجور را
در
حريم سينه افروزد چراغ طور را
از نظربازان خود غافل نگردد شرم حسن
روي دل
در
پرده باشد غنچه مستور را
نيست صائب
در
جهان بي خودي بيم گزند
باده خواران نقل مي سازند چشم شور را
از سر پر شور ما اي عقل ناقص
در
گذر
پاسباني نيست حاجت خانه زنبور را
هر متاعي را خريداري است صائب
در
جهان
بهر زخم عاشقان دارد قيامت شور را
باد پيمايي است عاجز نالي آهن دلان
نيست
در
دلها سرايت، ناله زنجير را
جوي شير از قدرت فرهاد مي بخشد خبر
مي توان
در
زخم ديدن جوهر شمشير را
در
حرم هر کس گناهي کرد، حدش مي زنند
نگذراند عشق از همصحبتان تقصير را
چشم حيران راست دايم حسن
در
مد نظر
عکس پا بر جا بود آيينه تصوير را
در
دل آهن کند فرياد مظلومان اثر
ناله از زندانيان افزون بود زنجير را
در
به دست آوردن زلفش مرا تقصير نيست
اين ره خوابيد کوته مي کند شبگير را
در
نشاط و خرمي، غافل نمي جويد سبب
زعفران حاجت نباشد خنده تصوير را
سينه صافان بي خبر از راز عالم نيستند
هست
در
پرداز جوهرها نهان شمشير را
سيل
در
معموره ها داد خرابي مي دهد
صيد فربه مي کند مطلق عنان شمشير را
ترک خونريزي نکرد آن غمزه
در
ايام خط
کي شود پيچيده از جوهر، زبان شمشير را
صفحه قبل
1
...
1377
1378
1379
1380
1381
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن