167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

کليله و دمنه

  • چندانکه در آن جزيره افتادم اگر از تسليم دل امتناعي نمايم از ...
  • و من محل اين زن در دل تو مي دانم ، و در دوستي نخورد که داروي صحت ...
  • ... بودي بر من ، که در صحت زن تو راحت است و در فرقت دل مرا فراغت. ...
  • ... خود قادر گردد و در حفظ آن اهمال نمايد ، تا در سوز ندامت افتد و ...
  • ... شهر درختي بود ، و در زير درخت سوراخ موش ، و نزديک آن گربه اي ...
  • ... نتواند گذاشت و در عفو و تجاوز پيش دستي و مبادرت نتواند نمود از ...
  • ... نيست خصم ذليل را در مواصلت خصم عزيز ، و در مجاورت دشمن قوي خصم ...
  • ... خشم شاه زاده را در غرقاب ضجرت کشيد تا خاک در چشم مردي و مروت ...
  • و من بهيچ وقت و در هيچ حال از انتقام ملک ايمن نتوانم بود ، روزي ...
  • آورده اند که در زمين هند شگالي بود روي از دنيا بگردانيده و در ...
  • ... شير گران آمد ، در مخاصمت او با يک ديگر مطابقت کردند و روزها در ...
  • ... لکن اگر اين گوشت در منزل او يافته شود هراينه هرچه در افواهست از ...
  • ... روشن ملک که آفتاب در اوج خويش چون سايه پس و پيش او دود و مانند ...
  • ... نه سعايت اين را در موج تواند آورد نه فورت خشم آن را در حرکت ...
  • در جمله ، دل او گرم کرد و بر سرکار فرستاد و هر روز در اکرام او ...
  • ... پند خردمندان را در گوش گذارد تا بامثال آن در نماند. ...
  • ... محرم داشت ، و اگر در همه ممالک معبري يافتي هرگز اين اعتماد ...
  • در جمله ، ذکر فکرت ملک شايع شد. بلار وزير اندشيد که اگر در ...
  • در جمله ، اگر در آنچه صواب ديده اند تفرج است البته تأخير نشايد ...
  • و در مستقبل بايد که پادشاه نااهلان را محرم اسرار ندارد و تا ...
  • در وقت ايران دخت و قومي ديگر که در موازنه او بود حاضر شدند. ملک ...
  • ... : تابستان است و در دشت علف فراخ ، اين دانه نگاه داريم تا زمستان ...
  • گفت: سه تن بناحق در کارها شرع کنند: آنکه تصلف دروغ بسيار کند ، و ...
  • ... دل باش که دست تو در مملکت ما گشاده است و فرمان تو بر فرمان ...
  • ... بازگويد داستان ملوک در معني اصطناع بخدمتگاران و ترجيح جانب صواب ...
  • ... است ، و هرکرا پاي در سنگ آيد انتعاش او جز بنتايج عقل در امکان ...
  • ... هيزم را عزتي است. در حال بکوه رفت و پشت واره اي بست و بشهر ...
  • و روزي در راحت و نعمت بگذرانيد ، و بوقت بازگشتن پانصد درم صلتي ...
  • روزي در بازاري مي گذشتم صيادي جفتي طوطي مي گردانيد ؛ خواستم که ...
  • در جمله اين بنده و بنده زاده را شرفي بزرگ حاصل آمد و ذکر آن بر ...
  • پيام مشرق اقبال لاهوري

  • تو به طلسم چون و چند عقل تو در گشاد و بند مثل غراله در کمند زار و زبون و دردمند
    ما به نشيمن بلند مي نگريم و مي رويم
  • گلستان سعدي

  • ... اداي چنين خدمتي در غيبت اوليترست که در حضور، که آن بتصنع ...
  • ... بندي دانم ولي نه در بستان، شاهدي فروشم ولي نه در کنعان، لقمان ...
  • ... اشارت کرد بيچاره در حالت نوميدي ملکرا دشنام دادن گرفت و سقط ...
  • ... موجب خصمي اينان در حق تو چيست؟ گفت: در سايه، دولت خداوندي دام ...
  • باري به مجلس او در کتاب شاهنامه ميخواندند در زوال مملکت ضحاک و ...
  • پادشاهي با غلامي عجمي در کشتي نشست غلام هرگز دريا نديده بود و ...
  • در آن قربت مرا با طايفه ياران اتفاق سفر افتاد، چون از زيارت مکه ...
  • تني چند در صحبت من بودند ظاهر ايشان بصلاح آراسته، و يکي از ...
  • ... اين همان سنگست که در فلان تاريخ بر سر من زدي. گفت: چندين روزگار ...
  • ... حطام دنيا مرا بخون در سپردند و قاضي بکشتنم فتوي داد و سلطان ...
  • وزيران در نهانش گفتند: راي ملک را چه مزيت ديدي بر فکر چندين حکيم ...
  • ... طايفه بزرگان بکشتي در نشسته بودم. زورقي در پي ما غرق شد. دو ...
  • ... پارسائي را: چه گوئي در حق فلان عابد، که ديگران بطعنه سخنها گفته ...
  • در جامع بعلبک وقتي کلمه اي همي گفتم بطريق وعظ، با جماعتي افسرده ...
  • ... پيش مغني نهادم و در کنارش گرفتم و بسي شکر گفتم. ياران ارادت من ...
  • ... بچنين مطربي دادن که در همه عمرش درمي بر کف نبوده است و قراضه اي ...
  • وقتي در سفر حجاز طايفه اي جوانان صاحبدل همدم من بودند و همقدم. ...
  • ... پديد آمده بود. سر در بيابان قدس نهادم و با حيوانات انس گرفتم، ...
  • ياد دارم که مدعي در اين بيت بر قول من اعتراض کرد و گفت: حق تعالي ...
  • پادشاهي بديده حقارت در طايفه درويشان نظر کرد. يکي از آن ميان ...
  • ... سلم فرستاد. سالي در ديار عرب بود و کسي تجربتي پيش او نياورد و ...
  • قضا را بر در شهري به تهمت جاسوسي گرفتار آمدند. هر دو را به خانه ...
  • اعرابي را ديدم در حلقه جوهريان بصره حکايت هميکرد، که وقتي در ...
  • ... تني چند از خاصان در شکارگاهي بزمستان از عمارت دور افتاد. شب در ...
  • ... سمين. خلعتي ثمين در برو مرکبي تازي در زير و قصبي مصري بر سر. ...
  • ... بيان کردم اي پسر در سفر موجب جمعيت خاطرست و داعيه طيب عيش. و ...
  • بعذر ماضي در قدمش افتادند و بوسه چند بنفاق بر سر و چشمش دادند پس ...
  • سگان در قفاي او افتادند خواست تا سنگي بردارد و سگانرا دفع کند، ...
  • ... پسري ديدم بخوبي در غايت اعتدال و نهايت جمال چنانکه در امثال او ...
  • ... سرخوش بود و نعل دلش در آتش. روزگاري در طلبش متلهف بود و پويان و ...
  • ... بزرگان عدول که در مجلس حکم او بودند زمين خدمت ببوسيدند که ...
  • ... و موکلان عقوبت در وي آويختند. گفت: مرا در خدمت سلطان يک سخن ...
  • چندين سخن که گفتي در ترازوي عقل من وزن آن يک سخن ندارد که وقتي ...
  • ... خندان، شيرين زبان در حلقه عشرت ما بود که در دلش از هيچ نوعي غم ...
  • در تصانيف حکما آورده اند که کژدم را ولادت معهود نيست چنانکه ديگر ...
  • ... چنين نتوان بودن در حالت خردي با مادر چنين معاملت کرده اند لاجرم ...
  • ما در اين حالت که دو هندو از پس سنگي سر برآوردند و آهنگ قتال ما ...
  • ... فارغ، و قوت طاعت در لقمه لطيفست و صحت عبادت در کسوت نظيف. ...
  • ... گويم که متعلقان بر در بدارند، و غليطان شديد برگمارند تا بار ...
  • عاقل چو خلاف در ميان آمد بجهد، و چون صلح بيند لنگر بنهد، که آنجا ...
  • حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • کاهدان جانم در جوش آمد، و جسمم در خروش گفتم: اي دريغا، که براقي ...
  • ... تفرج و تسليت مرا، در شرابخانه روح بگشاد، و جام جام راح روح در ...
  • پس چون اکنون، در حال برين جمله است، از دفتر کاهلي اين مثل پيش ...
  • ... گوهرهاي پراکنده را در يک عقد عقد کن، و آن دينارهاي قراضه شده را ...
  • کشکول شيخ بهايي

  • ... چونان ظرفي گرفتم که در آن، گرانقدر و بي بها در کنار هم است. يا ...
  • ... شد، چشم خويش را در گلستانهايش سير ده و قريحه ي خويش را از برکه ...
  • ... از آن رو که من در بهشت به حظ خويش مشغول ام و در آن دو رکعت به ...
  • ... نماز سي سالي را که در صف اول نمازگزاران بجا آورده بودم، ناگزير، ...
  • ... ابراهيم گفت: آن سر که در خور پوزش بود. در بلخ جا نهاده ام. ...
  • در کتاب احياء در فصل عزلت و بيان فوايد آن آمده است: ششم فايده ي ...
  • اما در شب زفاف وي را خارشي در شرمگاهي پديدار شد و همان شب صاحب ...
  • اعشي، زماني نيز در ديلمان اسير بود. در آن مدت، دختر کافري که ...
  • در روز اول هفتاد هزار کس را کشت و بروز دوم هفتاد و يکهزار تن را ...
  • ... نيز به مجلس شد و در آخرين صف مردم، در ذيل مجلس بنشست و کسي از ...
  • در تفسير نيشابوري پيرامن آيه ي : «اليوم نختم علي افواههم و ...
  • ... ايستاده بود زيباروي. در دستي بادبزني داشت که وي را باد مي زد. ...
  • وي در ادب به کمال رسيده بود و زماني که در جنگ اسير روميان شد، ...
  • در حديث آمده است که : «در محضر پروردگار صبح و شام نيست ». محدثان ...
  • در هماوردي جاي نيزه ام را ميگيرد و در مبارزه جاي شمشيرم را. آن ...
  • ... باش که بآرزوهايت در رسي چرا که رسيدن به اوج عزت در سير مسير شود ...
  • گنجينه ي مدح خويش را در راه غنچه ي دهانش اتفاق کردم و تمامي ...
  • راستي را هيچ شهري در آب و هوا و ميوه و زنان زيبا روي بپاي هرات ...
  • ... نيکوست که هشياران در وصفش حيران مي مانند. همگي شيرين است. شيرين ...
  • مدارسي که در هرات بنيان شده، همانندي در ديگر شهرها ندارد. نامي ...
  • ... دريغا، چرا که زندگي در جز هرات گوارا نيست. آهاي شبهاي وصال! ...
  • ... هفت به جام مرگ در ربود و در روستائي از آنجا بخاک سپرده شد. او ...
  • در پاسخ او نوشتم، خداوند در مقابل ثوابي که هديه ي من کردي، و کفه ...
  • هر چند که من اگر در صدد مجازات دشمنان و پادافره دادن بدگويان ...
  • پس خويشتن را در زاويه ي عزلتي محبوس بدار چرا که عزلت آدمي عزت ...