نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
گلشن راز شبستري
مشو محبوس ارکان و طبايع
برون آي و نظر کن
در
صنايع
چرا
در
جنبشند اين هر دو مادام
که يک لحظه نمي گيرند آرام
برآيد
در
شبانروزي کم و بيش
سراپاي تو عرش اي مرد درويش
از او
در
جنبش اجسام مدور
چرا گشتند يک ره نيک بنگر
چو زهره ثور و ميزان ساخت گوشه
عطارد رفت
در
جوزا و خوشه
اگر
در
فکر گردي مرد کامل
هر آيينه که گويي نيست باطل
وجود پشه دارد حکمت اي خام
نباشد
در
وجود تير و بهرام
ولي چون بنگري
در
اصل اين کار
فلک را بيني اندر حکم جبار
کواکب گر همه اهل کمالند
چرا هر لحظه
در
نقص و وبالند
عناصر باد و آب و آتش و خاک
گرفته جاي خود
در
زير افلاک
ملازم هر يکي
در
منزل خويش
بننهد پاي يک ذره پس و پيش
چهار اضداد
در
طبع مراکز
به هم جمع آمده، کس ديده هرگز؟
مخالف هر يکي
در
ذات و صورت
شده يک چيز از حکم ضرورت
در
آخر گشت پيدا نفس آدم
طفيل ذات او شد هر دو عالم
نه آخر علت غايي
در
آخر
همي گردد به ذات خويش ظاهر
بود از هر تني پيش تو جاني
وز او
در
بسته با تو ريسماني
از آن گشتند امرت را مسخر
که جان هر يکي
در
توست مضمر
تو مغز عالمي زان
در
مياني
بدان خود را که تو جان جهاني
تو را ربع شمالي گشت مسکن
که دل
در
جانب چپ باشد از تن
چو انجام تفکر شد تحير
در
اينجا ختم شد بحث تفکر
چو هست مطلق آيد
در
اشارت
به لفظ من کنند از وي عبارت
حقيقت کز تعين شد معين
تو او را
در
عبارت گفته اي من
تو گويي لفظ من
در
هر عبارت
به سوي روح مي باشد اشارت
يکي ره برتر از کون و مکان شو
جهان بگذار و خود
در
خود جهان شو
ز خط وهميي هاي هويت
دو چشمي مي شود
در
وقت رؤيت
نماند
در
ميانه رهرو راه
چو هاي هو شود ملحق به الله
بود هستي بهشت امکان چو دوزخ
من و تو
در
ميان مانند برزخ
من تو چون نماند
در
ميانه
چه کعبه چه کنشت چه ديرخانه
در
اين مشهد يکي شد جمع و افراد
چو واحد ساري اندر عين اعداد
دگر گفتي مسافر کيست
در
راه
کسي کو شد ز اصل خويش آگاه
به عکس سير اول
در
منازل
رود تا گردد او انسان کامل
در
اطوار جمادي بود پيدا
پس از روح اضافي گشت دانا
به طفلي کرد باز احساس عالم
در
او بالفعل شد وسواس عالم
رسد چون نقطه آخر به اول
در
آنجا نه ملک گنجد نه مرسل
نبوت
در
کمال خويش صافي است
ولايت اندر او پيدا نه مخفي است
ولي از پيروي چون همدم آمد
نبي را
در
ولايت محرم آمد
در
آن خلوت سرا محبوب گردد
به حق يکبارگي مجذوب گردد
بود تابع ولي از روي معني
بود عابد ولي
در
کوي معني
خلل
در
راه سالک نقص مغز است
چو مغزش پخته شد بي پوست نغز است
وگر با پوست تابد تابش خور
در
اين نشات کند يک دور ديگر
چو شد
در
دايره سالک مکمل
رسد هم نقطه آخر به اول
تناسخ نبود اين کز روي معني
ظهورات است
در
عين تجلي
نبوت را ظهور از آدم آمد
کمالش
در
وجود خاتم آمد
ولايت بود باقي تا سفر کرد
چو نقطه
در
جهان دوري دگر کرد
ورا قبله ميان غرب و شرق است
ازيرا
در
ميان نور غرق است
ز هر سايه که اول گشت حاصل
در
آخر شد يکي ديگر مقابل
کنون هر عالمي باشد ز امت
رسولي را مقابل
در
نبوت
نبي چون
در
نبوت بود اکمل
بود از هر ولي ناچار افضل
نماند
در
جهان يک نفس کافر
شود عدل حقيقي جمله ظاهر
بود از سر وحدت واقف حق
در
او پيدا نمايد وجه مطلق
صفحه قبل
1
...
1372
1373
1374
1375
1376
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن