167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • درها در رشته کردم بهر شکرت کز خرد
    جوهري عقل داند کرد آن در را بها
  • در جستن نان آب رخ خويش مريزيد
    در نار مسوزيد روان از پي نان را
  • قربت تو باز هستم کرد در صحراي انس
    شربت تو باز مستم کرد در باغ صفا
  • دانه در، در بن درياي الا الله درست
    لاالهي غور بايد تا برآرد بي ريا
  • برخلاف امر يزدان در دل خود ره نداد
    چشم زخمي در حيات خويش يحيا از حيا
  • سوز بايد در بهاي پيرهن تا با مشام
    بوي دلبر يابد آن لبريز دامن در بکا
  • در نواي گردش گردون فروشد سيمجور
    لاجرم تا در کنار افتاد روزي بينوا
  • معني دعوت بسي بنموده ما را در حضور
    اي عفي الله دعوي دعوات در غيبت چرا
  • ناچار بشکند همه ناموس جاودان
    در موضعي که در کف موسا بود عصا
  • اين فخر بس مرا که نديدست هيچکس
    در نثر من مذمت و در نظم من هجا
  • جز دعاي تو نمي گويند شيران در زئير
    جز ثناي تو نمي خواهند مرغان در نوا
  • در پنجره جز عين موسي چکند با بت
    در حجره ياقوتين عيسي چکند با تب
  • از بهر دويي آينه در دست نگيريم
    زيرا که در آيينه هم از ما شبه ماست
  • هر کجا جاه در آن جاه چهست
    هر کجا سيم در آن سيم سمست
  • همه شيران زمين در المند
    در هوا شير علم بي المست
  • صدر ديوان در دبيري هست تا يابد معين
    با خجسته کلک تو در همزباني آمدست
  • در او در آب قدرت آشناور آنچنانک
    راست گويي گوهر تيغ يماني آمدست
  • علم و خردش بيشترست از همه ليکن
    در ديدش بي شرمي و در سر بطري نيست
  • بگداخت حسود تو چو در آب شکر زآنک
    در کام سخن به ز زبانت شکري نيست
  • آن تني کش خوب پروردي به دوزخ در همي
    در دهان اژدهاي آتشين بايد نهاد
  • حقيقت بت پرستست آنکه در خود هست پندارش
    برست از بت پرستي چون در پندار دربندد
  • غوطه ها خورد بايد اندر بحر
    هر که در در کنار خواهد کرد
  • عقل با آن سراندازي به ميدان رخش
    در خم زلفين او چون گوي در چوگان بماند
  • عاقبت از دشنه مژگانش روي اندر کشيد
    عافيت در سلسله زلفينش در زندان بماند
  • در معني در بن درياي عزلت جاي ساخت
    وز پي دعوي به روي آبها آخال ماند
  • باز در رعنا سراي طبع طراران چرخ
    بهر اين نو خاستگان در کهنه پيرايي شدند
  • باز بينا بودگان همچو نرگس در خزان
    در بهار از بوي گل جوياي بينايي شدند
  • بيدلان در پرده ادبار متواري شدند
    دلبران در حلقه اقبال پيدايي شدند
  • چو تو در مصحف از هوا نگري
    نقش قرآن ترا کند در بند
  • هين که در دست تست قفل امروز
    در هر هفت محکم اندر بند
  • کشتيي را غرق گردانند در درياي غيب
    کشتيي را هم ز صرصر تا در معبر برند
  • عالمان را در جنان با غازيان سازند جاي
    ساقيان را در سقر نزديک رامشگر برند
  • در مصاف عاشقان در سينه هاي بي دلان
    ضربت قرب وصال از درد ناپيدا زند
  • در قعر و دوزخند نه جني نه انسيند
    در چاه وحشتند نه يوسف نه بيژنند
  • دور از شما و ما چون در آيند در سخن
    گويي به وقت کوفتن زهر هاونند
  • تا نهنگش در عجم گرد زمين چون عمرست
    تا هزبرش در عرب غرنده ابن عم بود
  • هفت سياره روانند وليک از رفتن
    ماه در رفعت و در سير چو کيوان نشود
  • هفت سياره روانند و ليک از رفتن
    ماه در رفعت و در جرم چو کيوان نشود
  • سست گفتار بود درگه پيري در علم
    هر که در کودکي از جهد سخندان نشود
  • اي چنان در خور هر مدح که مداح ترا
    شعر در مدحت تو مايه بهتان نشود
  • ور سنايي همچو زنجيرست در حلق شما
    حلق او گيريد چون حلقه برون در نهيد
  • در جهان شاهدي و ما فارغ
    در قدح جرعه اي و ما هشيار
  • گه کند ماه نقشت اندر دل
    در خزر هندو در حبش بلغار
  • تا ز اول خمش نشد مريم
    در نيامد مسيح در گفتار
  • از خنده جهان سازي و از غمزه جهانسوز
    در صلح دلاويزي و در جنگ جگرخوار
  • در روزه چو بي روزه بنگذاشته ايمان
    اکنون که در عيدست بي عيدي مگذار
  • عالمي در باديه قهر تو سرگردان شدند
    تا که يابد بر در کعبه قبولت بر بار
  • زير مهر پادشاه زري در آرد روزگار
    گر نفاق اندروني پاک آيد در عيار
  • در سراي شرع سازد علم دارالضرب درد
    در پناه شاه دارد مرد بيت المال کار
  • تا بود دل در فريب نقش جادو جاي گير
    کي شود در حلقه مردان ميدان پايدار