167906 مورد در 0.23 ثانیه یافت شد.

ديوان ابوسعيد ابوالخير

  • از جان و جهان قطع نمودن آسان
    در هم زدن دل به جدايي مشکل
  • رنجورم و در دل از تو دارم صد غم
    بي لعل لبت حريف دردم همه دم
  • تب را شبخون زدم در آتش کشتم
    يک چند به تعويذ کتابش کشتم
  • در کوي وفاي تو اگر خاک شوم
    زانجا نتواند که ربايد بادم
  • شکرانه آنکه روزه خوردم رمضان
    در عيد نماز بي طهارت کردم
  • مي نالم و قفل بر دهان مي فگنم
    مي گرديم و خون در آستين مي دزدم
  • گر خلق چنانکه من منم دانندم
    همچون سگ ز در بدر رانندم
  • عمري به هوس باد هوي پيمودم
    در هر کاري خون جگر پالودم
  • در هر چه زدم دست زغم فرسودم
    دست از همه باز داشتم آسودم
  • در ذات تو ناپديدم ار معدومم
    وز نور تو ظاهرم اگر موجودم
  • در کوي تو من سوخته دامن بودم
    وز آتش غم سوخته خرمن بودم
  • تا دست به بيعت وفايت سودم
    در خانه نشستم و فرو آسودم
  • در خواب جمال يار خود ميديدم
    وز باغ وصال او گلي مي چيدم
  • روزي ز پي گلاب مي گرديدم
    پژمرده عذار گل در آتش ديدم
  • القصه بهر کجا که باشد گذرم
    جز تو نبود هيچ کسي در نظرم
  • مشهود و خفي چو گنج دقيانوسم
    پيدا و نهان چو شمع در فانوسم
  • القصه درين چمن چو بيد مجنون
    مي بالم و در ترقي معکوسم
  • عيبم مکن اي خواجه اگر مي نوشم
    در عاشقي و باده پرستي کوشم
  • سوزنده تر آنست که چون مردم چشم
    در چشم مني و ديدنت نتوانم
  • در جستن وصل تو اقامت نکنم
    از عشق تو توبه تا قيامت نکنم
  • با ياد تو خو کرده ام اي دوست چنانک
    در هرچه نظر کنم ترا مي بينم
  • آن بخت ندارم که به کامت بينم
    يا در گذري هم به سلامت بينم
  • خواهم زخداي خويش کنجي که در آن
    من باشم و آن کسي که من مي خواهم
  • چون دايره ما ز پوست پوشان توايم
    در دايره حلقه بگوشان توايم
  • بر حاشيه کتاب چون نقطه شک
    بي کارنه ايم اگر چه در کار نه ايم