167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان ابوسعيد ابوالخير

  • در چينستان نقش و نگار از تو برند
    ايران همه فال روزگار از تو برند
  • منگر تو ازين چشم بديشان کايشان
    فارغ ز دو کون و در مکان دگرند
  • چون در دل من مقام دارد شب و روز
    ميترسم از آنکه نيش بر خويش زند
  • خوبان همه صيد صبح خيزان باشند
    در بند دعاي اشک ريزان باشند
  • در چنگ غم تو دل سرودي نکند
    پيش تو فغان و ناله سودي نکند
  • شب خيز که عاشقان به شب راز کنند
    گرد در و بام دوست پرواز کنند
  • هر جا که دري بود به شب بربندند
    الا در عاشقان که شب باز کنند
  • در حضرت اجلال چنان مجنونند
    کز خاطر و فهم آدمي بيرونند
  • در دايره اهل وفا چون پرگار
    گر سر بنهند پاي بيرون ننهند
  • خلق آينه چشم و دل يکدگرند
    در آينه نيک نيک و بد بد بيند
  • در عشق تو گاه بت پرستم گويند
    گه رند و خراباتي و مستم گويند
  • در دهر دمي خوش نزده شاد بزيست
    گويا که دم خوشش دم آخر بود
  • زان ناله که در بستر غم دوشم بود
    غمهاي جهان جمله فراموشم بود
  • در عشق تو حالتيش باشد که دمي
    هم با تو و هم بي تو قرارش نبود
  • عاشق به يقين دان که مسلمان نبود
    در مذهب عشق کفر و ايمان نبود
  • هر چند که جان عارف آگاه بود
    کي در حرم قدس تواش راه بود
  • دوشم به طرب بود نه دلتنگي بود
    سيرم همه در عالم يکرنگي بود
  • هر کو ز در عمر درآيد برود
    چيزيش بجز غم نگشايد برود
  • روزي که چراغ عمر خاموش شود
    در بستر مرگ عقل مدهوش شود
  • تا دل ز علايق جهان حر نشود
    اندر صدف وجود ما در نشود
  • افتاده ز روي تو در آيينه دل
    عکسي که به هيچ وجه زايل نشود
  • اما دل سودا زده در مدت عمر
    جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنيد
  • در باغ روم کوي توام ياد آيد
    بر گل نگرم روي توام ياد آيد
  • در سايه سرو اگر دمي بنشينم
    سرو قد دلجوي توام ياد آيد
  • هرگه که مرا حديث تو ياد آيد
    با من در و ديوار به فرياد آيد