167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • تقابل چون که در اسما هويدا است
    يکي اغيار و ديگر يار غار است
  • س: بلبل مست وقت گل در باغ
    عاشقانه بگو چه مي گويد
  • حباب جان ما در بحر وحدت
    شکست آن صورت و او عين ما شد
  • به هر موجي که در دريا رسيديم
    چو از ما بود با ما آشنا شد
  • در اين دار فنا آمد دو روزي
    روانه گشت با دار بقا شد
  • س: علوم بحر معاني کسي است در همه فن
    که هر دقايق مشکل که هست بگشايد
  • کمال نفس به عرفان چنان ثبوت کند
    که در علوم و بيان عقل و جان بيفزايد
  • بگويدم که الف نقطه بود در مبدأ
    از او کتابت اشيا که کرد و چون شايد
  • ز نظم دلکشت از غايت خردمندي
    به نزد اهل خرد هيچ در نمي يابد
  • بدان که در احديت که شيي لاشيي بود
    به غير نقطه اصلي شيي نمي شايد
  • گزيده غزليات شهريار

  • دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
    به علي شناختم به خدا قسم خدا را
  • برو اي گداي مسکين در خانه علي زن
    که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
  • «همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
    به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
  • پروانه را شکايتي از جور شمع نيست
    عمريست در هواي تو ميسوزم و خوشم
  • باور مکن که طعنه طوفان روزگار
    جز در هواي زلف تو دارد مشوشم
  • خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي
    گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم
  • گره شد در گلويم ناله جاي سيم هم خالي
    که من واخواندن اين پنجه پيچيده نتوانم
  • گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازي
    من از بازي اين چرخ فلک سر در گريبانم
  • به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بي حاصل
    به چرخ افتاده و گوئي در آفاقست جولانم
  • نو گل نازنين من تا تو نگاه مي کني
    لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست
  • قراري نيست در دور زمانه بي قراران بين
    سر ياري ندارد روزگار از داغ ياران پرس
  • عروس بخت يکشب تا سحر با کس نخوابيده
    عروسي در جهان افسانه بود از سوگواران پرس
  • سلامت آنسوي قافست و آزادي در آن وادي
    نشان منزل سيمرغ از شاهين شکاران پرس
  • به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين گيرد
    کمان ابرو ترا صيدم که در صيادي استادي
  • آخر نه چراغيم که خنديم به ايوان
    شمعيم که در گوشه کاشانه بگرييم
  • با وحشت ديوانه بخنديم و نهاني
    در فاجعه حکمت فرزانه بگرييم
  • دير جوشي تو در بوته هجرانم سوخت
    ساختم اينهمه تا وارهم از ناميها
  • شهريارا ورق از اشک ندامت ميشوي
    تا که نامت نبرد در افق ناميها
  • سرفرازي جاويد در کلاه درويشي است
    تا فرو نيارد کس سر به تاج سلطاني
  • عقده سرشک اي گل بازکن چو بارانم
    چند گو بگيرد دل در هواي باراني
  • شمع اشکبارم داد در شب جدائي ياد
    با زبان خاموشي شيوه خدا خواني
  • جوي را شده ئي از لؤلؤ درياي فلک
    باز درياي فلک در دل جو مي بينم
  • من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
    با من کدام دست در آغوش مي کني
  • در حقايق و گنجينه ادب قفل است
    کليد فتح به کنج فنا تواني يافت
  • ز قعر چاه توان ديد در ستاره و ماه
    گر اين فنا بپذيري بقا تواني يافت
  • حجابي نيست در طور تجلي ليکن اينش هست
    که محرم جز شبان وادي ايمن نخواهد شد
  • ديدمت دورنماي در و بام اي شيراز
    سرم آمد به بر سينه، سلام اي شيراز
  • وامداريم سرافکنده ز خجلت در پيش
    که پس انداخته ايم اينهمه وام اي شيراز
  • سرورانت مگر از سرو روانت زادند
    که در آفاق بلندند و به نام اي شيراز
  • قرن ها مي رود و ذکر جميل سعدي
    همچنان مانده در افواه انام اي شيراز
  • شايد از گرد و غبار سفرم نشناسي
    شهريارم به در خواجه غلام اي شيراز
  • اي گل به شکر آنکه در اين بوستان گلي
    خوش دار خاطري ز خزان ديده بلبلي
  • ديشب در انتظار تو جانم به لب رسيد
    امشب بيا که نيست به فردا تقبلي
  • اي زيارتگه رندان قلندر برخيز
    توشه من همه در گوشه انبانه تست
  • همت اي پير که کشکول گدائي در کف
    رندم و حاجتم آن همت رندانه تست
  • اي کليد در گنجينه اسرار ازل
    عقل ديوانه گنجي که به ويرانه تست
  • اي گداي سرخوانت همه شاهان جهان
    شهريار آمده دربان در خانه تست
  • بر کمال نقص و در نقص کمال خويش بين
    گر به نقص ديگران ديدي کمال خويشتن
  • شمع بزم افروز را از خويشتن سوزي چه باک
    او جمال جمع جويد در زوال خويشتن
  • گلچين که آمد اي گل من در چمن نباشم
    آخر نه باغبانم؟ شرط است من نباشم