167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان اشعار منصور حلاج

  • ز جسم و جان ترا نعلين و تو در وادي اقدس
    چو موسي بگذر از نعلين و رو در وادي نجوي
  • من آن نيم کز بيم سر پاي از ره ياري کشم
    در ره چو بنهادم قدم سر در سر ياري کنم
  • کرده بر ارض و سما عرض امانت پيش از اين
    در قبول آن جمله را حيران و در وا کرده اي
  • از اين و آن حجاب آمد ترا در راه عشق اي دل
    چو در دلدار پيوندي نه اين بيني نه آن بيني
  • ديوان شمس

  • در آتش و در سوز من شب مي برم تا روز من
    اي فرخ پيروز من از روي آن شمس الضحي
  • در سر خلقان مي روي در راه پنهان مي روي
    بستان به بستان مي روي آن جا که خيزد نقش ها
  • تو صدقه کن اي محتشم بر دل که ديدت اي صنم
    در غير تو چون بنگرم اندر زمين يا در سما
  • خوش مي روي در کوي ما خوش مي خرامي سوي ما
    خوش مي جهي در جوي ما اي جوي و اي جوياي ما
  • از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج
    مي کرد اشارت آسمان کاي چشم بد دور از شما
  • اي هفت گردون مست تو ما مهره اي در دست تو
    اي هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
  • اگر خوکي فتد در مشک و آدم زاد در سرگين
    رود هر يک به اصل خود ز ارزاق و کفايت ها
  • در اين دام و در اين دانه مجو جز عشق جانانه
    مگو از چرخ وز خانه تو ديده گير بامي را
  • مطرب آن جا پرده ها بر هم زند خود نور او
    کي گذارد در دو عالم پرده اي را در هوا
  • طاق و ايواني بديدم شاه ما در وي چو ماه
    نقش ها مي رست و مي شد در نهان آن طاق را
  • من بي من و تو بي تو درآييم در اين جو
    زيرا که در اين خشک بجز ظلم و ستم نيست
  • ني در آن بزم کس از درد دلي سر بگرفت
    ني در آن باغ و چمن پاي کس از خار بخست
  • در آن ختن که در او شخص هست و صورت نيست
    مگو فلان چه کس است و فلانه را چه شدست
  • ما را که پيدا کرده اي ني از عدم آورده اي
    اي هر عدم صندوق تو اي در عدم بگشاده در
  • از درون ني آن منم گويان که بر در کيست آن
    هم منم بر در که حلقه مي زنم اين الفرار
  • اي عاشق و معشوق من در غير عشق آتش بزن
    چون نقطه اي در جيم تن چون روشني بر جام دل
  • يکي مي رفت در چاهي چو در چه ديد او ماهي
    مه از گردون ندا کردش من اين سويم تو لاتعجل
  • خوشي در نفي تست اي جان تو در اثبات مي جويي
    از آن جا جو که مي آيد نگردد مشکل اين جا حل
  • خدايا دست مست خود بگير ار ني در اين مقصد
    ز مستي آن کند با خود که در مستي کند منبل
  • در جسم من جاني دگر در جان من قاني دگر
    با آن من آني دگر زيرا به آن پي برده ام
  • در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
    اين ها چه باشد تو مني وين وصف عامت مي کنم