167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • اي خدا دوست زر مدار نگاه
    خيز و در باز في سبيل الله
  • هر که را از خدا نباشد ترس
    در مدارس چه سود او را درس
  • اي که در راه صد خطر داري
    يک زمان سر ز خاک برداري
  • عاصيا در دمي که آه کني
    دم به دم توبه از گناه کني
  • هر گناهي که از تو مي آيد
    در عقب توبه اي همي بايد
  • اي که در راه فقر قلاشي
    کوش دايم که با ادب باشي
  • اگر صد سال در ناموس کوشي
    ز جام وحدتش يک دم ننوشي
  • در اين ره دشمنان صعب ناکند
    کمين کرده ترا بهر هلاکند
  • چرا از مرگ دايم در نفوري
    به تو نزديک تو بس دور دوري
  • زماني فکر کن در کار عالم
    ببين کز دور آدم تا بدين دم
  • مکن در کار عالم عمر ضايع
    ز دنيا با قليلي باش قانع
  • که قانع در حقيقت پادشاه است
    قناعت شيوه مردان راه است
  • اگر در حضرت او قرب يابي
    ز ملک هر دو عالم رخ بتابي
  • چو تو صافي شوي از وحشت غير
    همه در عالم وحدت کني سير
  • اگر تو از مناهي دور باشي
    يقين در حضرتش مغفور باشي
  • مرو زنهار در راه ملامت
    ره تحقيق گير و رو سلامت
  • حقيقت چيست در حق محو گشتن
    ز خاطر غير او را سهو گشتن
  • مدام اندر سلوک راه دين باش
    گمان بگذار و در راه يقين باش
  • نباشد غير او را در دلت راه
    ز خاطر محو گردد ما سوي الله
  • چو افتد پرتوي بر وي ز ذاتش
    بکلي محو گردد در صفاتش
  • نماند ذره اي بر وي ز هستي
    پديد آيد در او وجدي به مستي
  • در آن مستي چو او مجذوب گردد
    حق او را طالب و مطلوب گردد
  • چنانش جذبه حق در ربايد
    که از مستي همه زنجير خايد
  • شود مستغرق اندر بحر توحيد
    نکوشد جز که در تجريد و تفريد
  • مي وحدت چو در جانش اثر کرد
    سپاه و ملک را زير و زبر کرد
  • ازين مي جرعه اي دريافت منصور
    که در جان و دلش افتاد صد شور
  • ترا پيري به بايد در طريقت
    که کامل باشد او اندر شريعت
  • که بدعت در طريق ما روا نيست
    طريق اهل بدعت جز ريا نيست
  • اگر تو صادقي در راه اسلام
    محقق باش و مستوفي و گم نام
  • قدم در نيستي زن تا تواني
    کز اصل صفوت است اين بي نشاني
  • کسي که در دو عالم بي نشان شد
    يقين مي دان که او از صوفيان شد
  • مکن در کار نيک و بد تصرف
    اگر داري نصيبي از تصوف
  • که مؤمن دور باشد از تکبر
    نبيني ذره اي در وي تفخر
  • که مؤمن در تواضع همچو خاک است
    نه چون آتش کز او بيم هلاک است
  • ترا گنجي است که در دنيا به کار است
    رضا و طاعت پروردگار است
  • رضاي او در اين ره خدمت اوست
    رضاي او درين ره وصلت اوست
  • به بند از جان کمر در خدمت او
    اگر خواهي که يابي قربت او
  • مقام قرب حق در آن مقام است
    کسي کانجا رسد مرد تمام است
  • هر آن کو در صفات حق فنا نيست
    دل او محرم گنج بقا نيست
  • چو موسي در صفات حق فنا شو
    پس آنگه شاه و سلطان بقا شو
  • من از بحر معاني آنچه گفتم
    چو در معنوي مي دان که سفتم
  • ترا اين گنج اگر گردد ميسر
    بزن سکه تو در ملک سکندر
  • روي تو ماه است و چشم من پرآب
    روز و شب در آب مي بينم ترا
  • در ظاهر و باطنش نظر کن
    عارف شو و هر دو قسم درياب
  • مائيم مدام در خرابات
    فردوس من است و خانه اين است
  • مائيم و حضور نعمت الله
    چون در دو جهان يگانه اين است
  • هر چه در کاينات موجود است
    همه مرهون رحمت الله است
  • ديده ام خواجه کلان ديروز
    همچو کل در هواي دستار است
  • در ديده مست ما نظر کن
    روشن بنگر که نيک پيداست
  • در راه خدا پاي برهنه گو رو
    آن يار که همچو بشر حافي اهل است