167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

کشکول شيخ بهايي

  • ... تست. خشم نادان در کلامش ظاهر شود و خشم دانا در عملش. ...
  • ... مهمل ننهد. خطا در سخن چون آبله در روي بود. زبان کوچک حجمي عظيم ...
  • در خانه اي که زين العابدين علي بن الحسن(ع) در آن به نماز بود، ...
  • ... منازل السايرين در مقدمه ي کتاب خويش گويد: حمزه بن محمد بن ...
  • ... خويشتن را چنان در بلا افکنند که در آسايش. ...
  • ... است. و شرش دور. در حوادث تکان دهنده استوار است و در ناخوشايندها ...
  • نفس وي ازاو در رنج بود و مردمان از او در رامش. نفس خويش بهر آخرت ...
  • ... ؟ گفت: آن کس که در حضورش بيمناک باشند و در غيابش عيبش گويند. ...
  • سالم در آخر ذيحجه ي سال يکصدوشش وفات يافت و هشام بن عبدالملک بر ...
  • نيز در آن کتاب از عبدالاعلي نقل است که گفت: ابوعبدالله(ع) را ...
  • ... که سختي تعلم را در پاره اي از عمر خويش تحمل نکند، خواري ناداني ...
  • ديوان صائب

  • تفاوت نيست در لطف و عتاب و خشم و ناز تو
    تو از هر در درآيي مي کني گلزار محفل را
  • ز رشک شانه در تابم که با کوتاه دستي ها
    به صد آغوش در بر مي کشد آن عنبرين مو را
  • کفر و دين و روز و شب در عالم حيرت يکي است
    در بلا افتاد هر کس دوست از دشمن شناخت
  • چون نگاه آن کس که خود را صاف کرد از پرده ها
    در ميان مردم است و در کنار مردم است
  • حال جان پاک را در قيد تن داند که چيست
    هر که ماه مصر را در چاه و زندان ديده است
  • آن که دارد موي آتش ديده را در پيچ و تاب
    خويش را چون تاب در موي ميان گم کرده اي است
  • مي تواند حلقه بر در زد حريم حسن را
    در رگ جان هر که را چون زلف پيچ و تاب هست
  • هر که از دل دور باشد در نظر منظور نيست
    هست دايم در نظر آن کس که از دل دور نيست
  • قطره در خون زند آن صيد که وحشي از توست
    دانه از دل خورد آن مرغ که در دام تو نيست
  • سگ به يک در قانع از درها شد و نفس خسيس
    حلقه دم لا به هر دم بر در ديگر زند
  • که در صيد دل من مي کند چين زلف مشکين را؟
    که در هر گام دست و پاي اين نخجير مي پيچد
  • تو چون در جلوه آيي از که مي آيد عنا نداري؟
    که کوه طور در دامان صحرا از تو مي گردد
  • زتيغ غمزه دل در سينه افگار، صائب را
    دو نيم از بهر آن شد تا در آن زلف دو تا بندد
  • نه در خار از جفا رنگي، نه در گل از وفا بويي
    خوشا چشمي کز اين گلزار چون شبنم هوا گيرد