نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.69 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
هر که او را
در
آينه بيند
خوش حياتي هر آينه بيند
موج و آب و حباب را درياب
نظري کن به بحر و جو
در
آب
در
گنجينه را به ما بگشود
گنج اسما به ما عطا فرمود
سايه و شخص مي نمايد دو
در
حقيقت يکي است بي من و تو
آبرويي ز عين دريا جو
سر
در
يتيم از ما جو
سيد عالم است و ما بنده
بنده
در
خدمت است پاينده
در
گنجينه قدم بگشود
نقد آن گنج را به ما پيمود
نور او را به نور او مي بين
در
همه نور او نکو مي بين
گرچه نقش و خيال مي بينم
در
خيال آن جمال مي بينم
بحر و موج و حباب دريابش
در
همه عين آب دريابش
ذات او يافتيم با اسما
نور او ديده ايم
در
اشيا
از سه نقطه الف هويدا شد
الفي
در
حروف پيدا شد
در
دو آئينه رو نمود آن يک
دو نمايد يکي بود بي شک
در
همه آينه نموده جمال
آينه روشن است خوش به کمال
در
سراپرده حدوث و قدم
خوش بود گر نهي قدم به قدم
سخن اينجا دگر نمي گنجد
گنج و ناگنج
در
نمي گنجد
در
مقام جمع روشن شد چو شمع
آنچه مخفي بود اندر جمع جمع
چشم ما تا عين ما را ديده است
در
نظر ما را چو نور ديده است
اين عجب بنگر که عيني
در
ظهور
مي نمايد اين همه اعيان چو نور
اين اضافت
در
ظهور ما به ماست
ورنه بي ما اين اضافت خود کجاست
شد هلاک اين عين ما
در
عين او
کل شيئي هالک الا وجهه
يک حقيقت
در
دو مظهر رو نمود
دو نمود اما حقيقت دو نبود
در
دل خود دلبر خود را بجو
کام جان خويشتن آنجا بجو
ملک او مائيم ملک ماست او
گر ملک جوئي
در
اين ملکش بجو
چون يکي اندر يکي باشد يکي
در
وجود آن يکي، نبود شکي
يک وجود است و کمالش بي شمار
در
دو عالم آن يکي را مي شمار
فرد مطلق شد مقيد
در
ظهور
گاه ظلمت مي نمايد گاه نور
در
دو عالم جز يکي موجود نيست
ور تو گوئي هست آن مقصود نيست
نقش اعيانند و موم آنجا وجود
در
وجود عام نقاشي نمود
خاص و عام اين دو دونوعند از وجود
در
ظهور آن يک، دويي ما را نمود
نقش با نقاش خوش پيوسته اند
در
ازل اين عهد با هم بسته اند
در
همه آئينه اي او را نگر
بلکه هر آئينه اي او وا نگر
مظهرش اين است مظهر همچنين
آن يکي
در
هر يکي روشن ببين
عين ما
در
علم او عين وي است
علم عالم بي وجودش لاشيي است
در
محيط علم اعيان چون حباب
نقش بسته صورت اسما بر آب
چشمم از نور ولايت روشن است
در
ولايت آن ولايت با من است
با ولايت هر که او همدم بود
در
ولايت صاحب اعظم بود
در
ولايت هر چه بيني او بود
لاجرم عالم همه نيکو بود
هر که را باشد ولايت از خدا
در
ولايت باشد او از اوليا
اسم حق باشد ولي
در
شرع و دين
هم ولايت وصف او باشد يقين
شد نبوت ختم اما جاودان
باشد اين حکم ولايت
در
ميان
از سه نقطه يک الف ظاهر شده
در
حروف آن يک الف ناظر شده
سه نقط
در
يک الف چون نقش بست
آن الف بر اول دفتر نشست
مايي ما
در
ميان برزخ نمود
ورنه بي ما اين دويي هرگز نبود
برزخ ما
در
ميان پامال شد
ماضي و مستقبل ما حال شد
گر به هستي آيي اينجا نيستي
کوش تا
در
راه هستي نيستي
ملک توحيد از دويي بر هم مزن
از دويي
در
حضرت او دم مزن
اسم اعظم
در
همه عالم يکي است
وحدت اسم و مسما بي شکي است
حضرتي ديگر بود غيب مضاف
در
ميان هر دو حضرت بي خلاف
چار حضرت
در
يکي حضرت نگر
تا ببيني پنج حضرت اي پسر
صفحه قبل
1
...
1338
1339
1340
1341
1342
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن