نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
جمشيد و خورشيد ساوجي
ملک
در
کشتيي بنشست تنها
چو خورشيد فلک
در
برج جوزا
به يک ساعت ز دريا
در
گذشتند
تو گفتي آب دريا
در
نوشتند
جگر
در
آتش و دل
در
تب و تاب
تحمل چون تواند کردن از آب
در
آن خرگه بت موزون شمايل
چو معني لطيف و بکر
در
دل
چو نيلوفر گل صد برگ
در
آب
شده بادام چشمش
در
شکر خواب
ملک تنها به کنجي رفت و بنشست
در
خلوت به روي غير
در
بست
خرامان بر
در
آن باغ شد شاه
کنيزان چون ستاره
در
پي ماه
روان آب روان پا
در
سلاسل
روان سرو چمن تا ساق
در
گل
گل خرگه نشين ماه قصب پوش
ز درج شاه
در
مي کرد
در
گوش
سهي سرو از هوا
در
جنبش آمد
زمين همچون سما
در
گردش آمد
در
آن مهتاب مي گرديد خورشيد
دو مطرب
در
پيش برشکل ناهيد
صنم حيران
در
آن گلبرگ و شمشاد
به زير لب
در
اين نظم مي داد
زماني از
در
عشرت
در
آمد
چو باد صبح يکدم خوش برآمد
شفق گون باده
در
شامي پياله
چو شبنم
در
ميان صبح ژاله
به درياي قدح
در
ماه غواص
در
آن دريا هزاران زهره رقاص
مي کند بر
در
گل شعر سرايي بلبل
بلبلا چند درآيي ز
در
شعر دري؟
اشارت کرد گلبرگ طري را
که
در
حلقه
در
آرد مشتري را
در
آب روشنش تابنده مهتاب
ز ماهي تا به مه پيدا
در
آن آب
گهي رفتم
در
آب و گه
در
آتش
چو آيينه ز شوق روي مهوش
در
آن شب ديد جمشيد آفتابي
چو طاووسي خرامان
در
خرابي
ز شب بگذشته زلفش
در
درازي
صبا با زلف او
در
دست يازي
حريمش زلف و والي گشت
در
قصر
ز راه شام يوسف رفت
در
مصر
صنم
در
گلشني چون گل خزيده
ز غير دوست دامن
در
کشيده
موافق چون دو گوهر
در
يکي درج
معانق چون دو کوکب
در
يکي برج
چو گنجي باش پنهان
در
خرابي
چو نيلوفر فرو بر سر
در
آبي »
خروش چاوشان از
در
برآمد
سر خوبان روم از
در
درآمد
چو نرگس تا به کي ساغر پرستي
قدح
در
دست و سر
در
خواب مستي؟
شکر لب را
در
آن بتخانه تنگ
نهان بنشاند چون ياقوت
در
سنگ
صبا بر بوي او
در
باغ پويان
گلي همرنگ او
در
جوي جويان
همي گفت اي چو شکر مانده
در
تنگ
چو ياقوتي نشسته
در
دل سنگ
شبي
در
پاي سروي ساخت منزل
که همچون سرو بودش پاي
در
گل
گهي
در
بحر گردي با نهنگان
گهي
در
کوه باشي با پلنگان
چو بادش
در
گلستان بود همدم
چو شمعش
در
شبستان بود محرم
خيالش هر زمان
در
سر همي تاخت
نهان
در
پرده با جم عشوه مي باخت
بر آن
در
پرده اي خوش ساز کردن
نوايي
در
حصار آغاز کردن
که
در
هندوستان سنگين وطن داشت
پريدن
در
هواي ملک چين داشت
مرا جاني است مرکب رانده
در
گل
از آن ترسم که ناگه
در
پي دل
رود جان و تنم
در
گل بماند
مرا شوق رخت
در
دل بماند
حديثم را چو
در
ميدار
در
گوش
مکن زنهار پندم را فراموش!
صنم
در
نامه مي کرد اين غزل درج
به تضمين
در
غزل کرد اين غزل خرج
اي آرزوي جانم
در
آرزوي آنم
کز هجر يک حکايت
در
گوش وصل خوانم
داني چگونه باشم
در
محنت حبيبم
ز آن پس که ديده باشي
در
دولتي چنانم
در
آن غمنانه چون داد سخن داد
دل خود
در
ميان نامه بنهاد
جهان چون
در
لباس شب روان شد
ز سهمش روز
در
کنجي نهان شد
روان چون ماه شد
در
پايش افتاد
گرفتش
در
کنار آن سرو آزاد
ملک را گفت مهراب اي خداوند
دريغ است اينچنين
در
دانه
در
بند
ازين شکر چرا
در
تنگ باشد؟
چنين گوهر چرا
در
سنگ باشد؟
از آن گل
در
کنار دوستانست
که گل را دايما زر
در
ميان است
به هر ديبا حديثي نغز مي گفت
به تحسين
در
زه
در
گوش مي سفت
چو گل
در
غنچه بايد دختر بکر
در
دل بسته بر انديشه و فکر
صفحه قبل
1
...
132
133
134
135
136
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن