167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • بحري است بيکران و تو در بر مجاوري
    با بحريان حديث نهايت چه مي کني
  • ترک هواي خويش بگو در هواي او
    بي عشق او هواي هوايت چه مي کني
  • در هواي دنيي دون دني
    روز و شب جاني به غصه مي کني
  • حي و قيومي و فارغ از هلاک
    در خرابات فنا گر ساکني
  • گفتم که نقش رويت گفتا در آب بيني
    گفتم خيال وصفت گفتا به خواب بيني
  • گفتم لبت ببوسم گفتا بيار جامي
    گفتم چه مي کني گفت تا در شراب بيني
  • آفتابست و عالمش سايه
    هر کجا او رود رود در پي
  • نور او را به نور او ديديم
    نه به يک چيز بلکه در همه شيي
  • در طريقت رفيق سيد باش
    گر به دين رسول مي گروي
  • در مجلس عشق نعمت الله
    جامي است جهان نما پر از مي
  • رو فنا شو تا بقا يابي تمام
    خاک شو در راه او تا زر شوي
  • گنج او در کنج اين ويران نهاد
    گنج او يابي اگر ويران شوي
  • به ما آئينه اي انعام فرمود
    در آن بنموده است اشيا کماهي
  • بيا رندانه با ما در خرابات
    که از ساقي بيابي هرچه خواهي
  • در اين دريا خوشي بر ما بسربر
    بجو از عين ما ما را کماهي
  • نشستم بر در ميخانه سرمست
    کجا باشد چنين جائي و جاهي
  • در آئينه جمال خويش بينم
    ز هي خود بيني و هم خودنمائي
  • ما ز دريائيم و دريا عين ما
    تو چو موجي در ميان حايل توئي
  • اي عقل تو زاهدي و ما رند
    در مجلس ما ميا برو هي
  • هر که تأخير کرد در تدبير
    عاقبت کار او به تقصير است
  • خوش کناري گرفته از عالم
    عشق او در ميان جان دارد
  • کاه و جو خلق برد خوش خوش
    در خرمن وي فتاد آتش
  • اسم او گنج است و عالم چون طلسم
    در طلسمش يافتم اين گنج اسم
  • هر کس لباس احمدي پوشيده
    در راه خدا چو احمدي کوشيده
  • از آتش عشق در خرابات فنا
    چون خم شراب خود به خود جوشيده
  • مستانه بيا و باده مي نوش
    اي يار عزيز در خماري
  • گر نبودي نور معني ولايت را ظهور
    کي نمودي در نظر ما را مصور آفتاب
  • نقطه اصل الف کان معني عين علي است
    در همه آفاق روشن خوانده از بر آفتاب
  • سايه لطف خدا و عالمي در سايه اش
    نور رويش کرده روشن ماه انور آفتاب
  • سنبل زلف سيادت مي نهد بر روي گل
    خود که ديده در جهان زلف معنبر آفتاب
  • آستان بارگاه کبريايش بوسه داد
    در همه دور فلک گرديده سرور آفتاب
  • نقطه در دوره دايره بنمود
    گرنه آن است اين مدور چيست
  • گرنه مي ساغر است و ساغر مي
    در حقيقت بگو که ساغر چيست
  • مسند نشين مجلس ملک ملايکه
    در آرزوي مرتبه و جاه قنبر است
  • مرد مردانه شاه مردان است
    در همه حال مرد مرد آن است
  • در دو عالم بجز يکي نبود
    اين عددها که مي شماري هيچ
  • در ميان است يار ما با ما
    ور تو اي دوست برکناري هيچ
  • ور خماري و مي نمي نوشي
    باز فرما که در چه کاري هيچ
  • جنبش دريا اگر چه موج خوانندش ولي
    در حقيقت موج دريا عين آن دريا بود
  • سعد اصغر آفتاب است در ميان کاينات
    مسکنش فردوس نوراني است دايم تا بود
  • سه هزار آلات درکارند در هر مظهري
    هشت قوت اندر او بنهاده تا گويا بود
  • جاذبه با ماسکه با هاضمه پس دافعه
    خادمه باشند اين هر چار در تن ها بود
  • هفت اعضاي رئيسه چون رئيسان ده اند
    صحت اين هفت تن در جنت المأوا بود
  • حقند اگرچه خلق نمايد خلق را
    بحرند اگرچه در نظر ما چو شبنمند
  • مستان دردخواه و رندان دردمند
    و اين طرفه بين که در دل ريشم چو مرهمند
  • روح الله اند در تن مردم چو جان روان
    مرده کنند زنده چو عيسي مريمند
  • جمعند عاشقانه و با دوست روبرو
    گرچه چو زلف يار پريشان و در هم اند
  • شمعند و روشنند که قايم ستاده اند
    سروند و دور نيست اگر در چمن چمند
  • در عاشقان به چشم حقارت نظر مکن
    زيرا که نزد حضرت عزت مکرمند
  • نقطه اي در الف پديد آمد
    وحدت و کثرت آشکارا شد