نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
کليله و دمنه
خواست که بشهر رود ،
در
آن نزديکي کشتي مشحون به انواع نفايس بکران ...
و هرکه
در
مقام توکل ثبات قدم ورزد و آن را بصدق نيت قرين گرداند ...
برهمن گفت: آنچه
در
وسع و امکان بود
در
جواب و سوال با ملک تقديم ...
پيام مشرق اقبال لاهوري
ديده ي معني گشا اي ز عيان بيخبر
لاله کمر
در
کمر، نيمه ي آتش به بر، مي چکدش بر جگر، شبنم اشگ سحر،
در
شفق انجم نگر
در
تپش آفتاب، غوطه زني
در
سراب، هم به شب ماهتاب، تند روي چون شهاب، چشم تو ناديده خواب
تيز ترک گام زن منزل ما دور نيست
ديوان امير خسرو
گلرخا، روي تو آن را که
در
آمد
در
چشم
هر که را گل به دو چشم آيدش او هم چو خس است
نشستي
در
دل و گويي که دل
در
من نهان کردي
نمي داني که آخر بر دلم اين بار مي آيد
چه جاي طعنه، گر از خانه نارم ياد
در
کويي
که
در
هر ذره خاکش هزاران خان و مان گم شد
در
ره بماند اين چشم تر، کان شوخ مهمان کي رسد
لب تشنه را خون
در
جگر، تا آب حيوان کي رسد
به چه کار آيدم آن دل که نه
در
کار تو آيد؟
گل
در
آن ديده هزاران که نه بر خار تو آيد
آفت خسرو شدند اين هر دو چشم و لاجرم
من ز شان
در
خون و شان از خويش
در
خونابه اند
راستي هر که
در
آن شکل و شمايل مي ديد
هم چو من فتنه
در
آن شکل و شمايل مي شد
ز غيرت سوختم، جانا، چو
در
غيرم زدي آتش
تو آتش مي زني
در
غير و غير از من نمي سوزد
مشنو که خسرو را زبان
در
ذکر جانان خشک شد
کان خشک لب جز
در
سخن گه گه زبان راتر نهد
وز حروفي نام رخش و داردت هر جا، چه سود؟
در
عرب وي را کميت است اسم و
در
تاتار بور
خلق گل بينند و من روي تو، زيرا خوش تر است
يک نظر
در
دوست از صد ساله بستان
در
نظر
روي من از اشک و رويت از صفا آيينه شد
روي خود
در
روي من بين، روي من
در
روي خويش
گفتار تو کايد برون از جان و
در
جان
در
رود
مردم کش است از چه لبت، گر آب حيوان داردش
تو سر مستي و من عاشق، بيا تا با تو
در
غلتم
ز دست لعل تو تا چند
در
خون جگر غلتم
مرا خر
در
خلاب افتاد و از آب دو چشم خود
چو کس را نيست پا
در
گل، چه داند کس که من چونم؟
از تشنگي آن دو لب مي آيدم خون
در
جگر
مردم که
در
خواب از لبش دوش آب حيوان خورده ام
دامن چو صبح از مهر او زينسان که
در
خون مي کشم
هر لحظه
در
صد موج خون زين چشم پر نم اوفتم
سر به
در
تو کرده خون مي کنيم، ز
در
درون
ناشده سر چو خاک راه، از تو چگونه پا کشم؟
ز سوزم خواب شب بويي
در
آمد، مست من گفتا
«
در
اين خانه جگر مي سوزد و بوي کباب است اين »
لب و چشمم به رشکند از پي خاک درت با هم
که اين
در
گردن سرمه ست و آن
در
بند بوسيدن
صفحه قبل
1
...
1333
1334
1335
1336
1337
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن