نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
در
اين بتخانه صورت به معني
اگر يابي بت عيار خوش بو
در
محيط عشق ما جز ما نبو
وصل و فصل و قرب و بعد آنجا نبو
عين دريائيم و دريا عين ما
غير ما با ما
در
اين دريا نبو
ديده ام آئينه گيتي نما
غير او
در
آينه پيدا نبو
در
ديده توئي و ديده ام تو
دزديده مشو که ديده ام تو
اي نور دو چشم نعمت الله
در
ديده توئي و ديده ام تو
در
دار فنا سيد از عشق اگر جان داد
جانش ز خدا جويد پيوسته بقاي تو
اگر چه زاهد رعنا بهشت جاودان جويد
بهشت جاودان من
در
خلوت سراي تو
تو نور آفتاب وجودي و کاينات
مانند ذره رقص کنان
در
هواي تو
سيد سرير سلطنتش عرش اعظم است
تا بار يافت
در
حرم کبرياي تو
خيال زاهد رعنا هواي جنت المأوا
بهشت جاودان ما
در
خلوت سراي تو
ز بيگانه کجا پرسم نشان آشنا جانا
که
در
عالم نمي يابم بجز تو آشناي تو
در
بحر به عين ما نظر کن
آنگاه درآ و ما به ما جو
مستيم و حريف نعمت الله
در
مجلس او بيا مرا جو
قدمي نه درآ
در
اين دريا
ما بدست آر و ما هم از ما جو
گنج او
در
کنج ويران دل است
گنج خواهي کنج ويران را بجو
خوش درآ
در
بحر ما ما را بجو
خانه اصلي است اين مأوا بجو
چشم ما از نور رويش روشن است
نور او
در
ديده بينا بجو
آينه گر صد شماري ور هزار
در
همه آئينه ها او را بجو
نعمت الله را به چشم ما ببين
نور او
در
ديده بينا بجو
گنج او
در
کنج دل گر يافتي
گنج را مي باش و سلطان را بجو
در
خرابات مغان ما را طلب
مي بنوش و راحت جان را بجو
بر کف ما خوش حبابي پر ز آب
در
صفاي جام مي ما را بجو
گر چه کارت
در
جهان بالا گرفت
منصبي بالاتر از بالا بجو
در
خرابات مغان ما را بجو
رند سرمست خوشي آنجا بجو
چند گردي همچو قطره
در
هوا
خوش روان شو سوي ما دريا بجو
خوش درآ
در
بحر بي پايان ما
تشنه اي آب حيات از ما بجو
رند سرمستي اگر جوئي بيا
در
خرابات مغان ما را بجو
در
همه آئينه ها او را طلب
يک مسما از همه اسما بجو
نور او
در
چشم ما پنهان شده
آنچنان پنهان چنين پيدا بجو
ما مقيم خلوت دل گشته ايم
جاي ما
در
جنت المأوا بجو
سيد ما نور چشم عالم است
نور او
در
ديده بينا بجو
ديده ما جز جمال او نديد
نور او
در
ديده بينا بجو
بي سروپا گرد ميخانه برآ
در
چنان جاي خوشي ما را بجو
هر چه بيني هر که آيد
در
نظر
حضرت يکتاي بي همتا بجو
مظهري بي نعمت الله کي بود
نعمت الله
در
همه اشيا بجو
خوش درآ
در
بحر ما ما را بجو
آب رو جوئي درين دريا بجو
در
خرابات فنا افتاده ايم
جاي ما جوئي بيا آنجا بجو
ديده بگشا نور چشم ما نگر
عين او
در
ديده بينا بجو
رند مستي گر همي خواهي بيا
در
خرابات مغان ما را بجو
ما بدست زلف او داديم دل
در
سر ما مايه سودا بجو
در
عدم ما را حضوري بس خوش است
گر حضوري بايدت آنجا بجو
هر چه مي بيني از او دارد نصيب
نعمت الله
در
همه اشيا بجو
گوهر
در
يتيم از ما بجو
آن چنان گوهر دين دريا بجو
در
دل ما نقد گنج ما طلب
از چنين گنجي بيا آن را بجو
شرح اسما عارفانه خوش بخوان
يک مسما
در
همه اسما بجو
در
خرابات مغان مست خراب
رو قدم نه کام دل آنجا بجو
گنج
در
کنج دل ويران ماست
گنج اگر خواهي بيا از خود بجو
در
دل دريا دلي گوهر بجو
از چنان بحري چنين جوهر بجو
ور بسوزندت
در
آتش خوش بسوز
سر خود آنگه ز خاکستر بجو
صفحه قبل
1
...
1329
1330
1331
1332
1333
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن