167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • گو همه خلق بدانند که ما سرمستيم
    از تو پنهان نبود در همه عالم فاشيم
  • در خرابات مغان سيد سرمستانيم
    تا که بوديم چنان بود و چنين مي باشيم
  • در کوي خرابات مغان همدم جاميم
    هرگز به بهشت ابد اين دم نفروشيم
  • در خرابات جهان با عاشقان
    خوش نشسته شاد و خرم فارغيم
  • هر کس به جمال رخ خوبي نگرانند
    در آينه خويش به خود ما نگرانيم
  • گر چه نگرانند به ما خلق جهاني
    در آينه خلق به خود ما نگرانيم
  • نقد گنجينه حدوث و قدم
    در وجود آنچه هست ما دانيم
  • نقش خيال غيرت در ديده گر نمايد
    غيرت کجا گذارد؟ از ديده اش برانيم
  • رندي اگر بيابيم بوسيم دست و پايش
    ور زاهدي ببينيم در مجلسش نمانيم
  • آئينه منيريم روشن به نور رويت
    جام جميم دائم در بزم شه روانيم
  • گر گدائي درآيد از در ما
    همچو شاهش به ديده بنشانيم
  • خلعت عشق اوست در بر ما
    هر که خواهيم ما بپوشانيم
  • ما پير خرابات جهانيم وليکن
    در عاشقي و باده خوري رند جوانيم
  • شيشه تقوي دگر بر سنگ قلاشي زديم
    در خرابات مغان جام مروق مي زنيم
  • خيال روي تو دائم به خواب مي بينيم
    مدام لعل لبت در شراب مي بينيم
  • از خود برآ و در صف اصحاب ما خرام
    تا سيدانه روي دلت با خدا کنيم
  • در پي کفر حقيقي مي رويم
    ترک ايمان مجازي مي کنيم
  • سيديم و بنده محمود خويش
    بر در سلطان ايازي مي کنيم
  • غرقه آب و آب مي جويم
    در تحير که بحر يا جويم
  • روح قدسي خموش خواهد بود
    در مقامي که من سخن گويم
  • عشق شاه است روان در پي او مي گرديم
    از پي عاقل مسکين گدائي نرويم
  • نرويم از در ميخانه به جائي ديگر
    جنت ماست ازين خانه به جائي نرويم
  • به هياهوي رقيبان نرويم از در تو
    دائما گر چه بگوئيم دعائي نرويم
  • در آينه ديده سيد بتوان ديد
    تمثال جمالي به مثالي که چه گويم
  • چون بلبل سودازده در گلشن عشاق
    آورده ام اين صوت به دستان که چه گويم
  • هر نقش خيالي که مرا در نظر آيد
    گويم که بگوئيد به جانان که چه گويم
  • در کوي خرابات مغان همدم جاميم
    مستيم و خرابيم و خرابي که چه گويم
  • مستانه بتم از در ميخانه درآمد
    بربسته نقابي و نقابي که چه گويم
  • در مجلس ما مطرب عشاق درآمد
    بنواخت ربابي و ربابي که چه گويم
  • ما ساقي سرمست خرابات جهانيم
    در ساغر ما آب زلالي که چه گويم
  • کام دل در کنار جان داريم
    ايمن از آرزوي دل خواهيم
  • در صومعه سينه ما يار مقيم است
    ما از نظرش صوفي صافي صفائيم
  • مائيم که از ما و مني هيچ نمانده است
    در عين بقائيم و منزه ز فنائيم
  • گاهي چو هلاليم و گهي بدر منيريم
    گاهي شده در غرب و گه از شرق برآئيم
  • يک معني و صد هزار صورت
    در ديده خلق مي نمائيم
  • در شرع و طريقت و حقيقت
    ما بلبل و هدهد و همائيم
  • ما از آن آمديم در عالم
    تا خدا را به خلق بنمائيم
  • بحريم و حباب و موج و جوئيم
    در آب نشسته آب جوئيم
  • در خرابات مغان سيد سرمستانيم
    گر چه رنديم ولي رند خوش نيکوئيم
  • چنانکه عشق بگويد به ما چنان گوئيم
    از آنکه در خم چوگان عشق چون گوئيم
  • بهر طرف که رود مي رويم در قدمش
    بهر طريق که باشيم همره اوئيم
  • در صحبت ما همه صفاين
    ما را همه ذوق از خداين
  • مستيم و خراب در خرابات
    رندي که مي اش اوي کجاين
  • از سر کويت نروم بعد از اين
    در ره عشق تو بکوشم به جان
  • اگر ذوق صفا داري طلب کن صحبت رندان
    وگر خواهي حضوري خوش درآ در خلوت رندان
  • ترا از صحبت زاهد به عمري کار نگشايد
    هزارت کار بگشايد دمي در خلوت رندان
  • خيز و دستي برفشان پائي بکوب
    سر فدا کن در سماع عارفان
  • نعمت الله گر همي خواهي بجو
    همچو گنجي در دل صاحبدلان
  • در بزم عشق عاشق ومستيم و باده نوش
    بنشسته دل همي خوش و مستانه جاودان
  • ديديم سيدي که جهان در پناه اوست
    بر عرش دل نشسته و شاهانه جاودان