167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان وحشي بافقي

  • در عشق اگر باديه اي چند کني طي
    بيني که در اين ره چه نشيب و چه فراز است
  • اگر چه خوش نبود در نظر غبار ولي
    گر از خط تو بود در نظر غبار خوش است
  • آمدم تا روبم و در چشم نوميدي زنم
    گرد حرماني که بر رويم در اين مدت نشست
  • عياذباله از روزي که عشقم در جنون آرد
    سر زنجير گيرد و ز در عقلم درون آرد
  • يک شمه کار در فن ناز و کرشمه نيست
    کز يک نگاه چشم تو در کار من نکرد
  • خوش آن کو غنچه سان با گلعذاري همنشين باشد
    صراحي در بغل جام ميش در آستين باشد
  • دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
    تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
  • من چرا در عشق انديشم ز سنگ طعن غير
    آنکه مجنون بود اينش در جهان سرکوب بود
  • تودر گلو فشاري خصمي و جان او
    در بند فرجه ايست که از تن به در زند
  • هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده داري ها
    که در هر گوشه اي افسانه سوداي من باشد
  • از دل برآيد شعله اي کاتش به عالم در زند
    هر گه که در خاطر مرا آن جامه گلگون بگذرد
  • وحشي که شد گوهرفشان در وصف عقد گوهرش
    نبود عجب کز نظم او از در مکنون بگذرد
  • در بوستان حسن تو گل بر سر گلست
    در بسته بوده اي و گلش را نچيده اند
  • پي وصلش نخواهم زود ياري در ميان افتد
    که شوق افزون شود چون روزگاري در ميان افتد
  • مي کند بي نوگلي خونابه دل در کنار
    در چمن وحشي چنين دامن پر از گل مي کند
  • به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند
    به روي ناکسي چون من در بستان که بگشايد
  • گلشن در هم شکفت آن بي مروت بين که مي خواهد
    چنين فصلي در بستان به روي دوستان بندد
  • رهي در پيشم افتادست و بيم رهزني در پي
    که چون بر کارواني تاخت اول دست جان بندد
  • روزها شد تا کسم پيرامن اين در نديد
    تا تو گفتي دور شو زين در کسم ديگر نديد
  • يک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار
    حاکم تويي در آمدن دير و زود خويش
  • دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
    در هم شکست بند و در بند خانه هم
  • درين مدت اگر اوقات من صرف ملک مي شد
    باو در بزمگاه عيش مي در جام مي کردم
  • گر خواهيم در بند غم پاي وفا در سلسله
    کردم ميان خاک و خون زنجير فرسايي کنم
  • به که وحشي را در اين سودا نيازاريم دل
    بيش از اينش در جراحت نوک نشتر نشکنيم
  • زين در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
    درمانده ام و چاره اين باب ندارم