نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
آينه گر چه دو رو باشد ولي
در
دو رويش روي آن يکرو بود
نعمت الله چون
در
آئينه نمود
دو نمايد گر چه او يک رو بود
قطره و دريا به نزد ما يکي است
دو نمايد
در
نظر نه دو بود
نور او
در
ديده ما رو نمود
گرچه از چشم شما پنهان بود
کنج دل گنجينه عشق وي است
جاي گنجش
در
دل ويران بود
عقل کل
در
عشق سرگردان بود
لاجرم دايم چنين حيران بود
روي چون ماهان بود تازه مدام
هر که را امروز
در
ماهان بود
نقل ما چون نقل سر مستان بود
در
همه عالم از آن دستان بود
چشم ما تا ديد آب رو از او
در
نظر درياي بي پايان بود
گر خراب است خانه ما باک نيست
جاي گنجش
در
دل ويران بود
هر که آيد
در
نظر اي نور چشم
آن نمي گويم وليکن آن بود
در
ذره آفتاب جمالش نموده رو
بيند کسي که ديده او خرده بين بود
در
ازل رندي که با ما باده خورد
همچنان مست است دايم تا بود
نعمت الله
در
همه عالم يکي است
لاجرم يکتاي بي همتا بود
مي رود آب روان بر روي ما
سوبسو
در
عين ما دريا بود
ز آفتاب حسن او هر ذره اي
در
نظر چون ماه خوش سيما بود
در
همه جا نعمت الله را بجو
جاي آن بي جاي ما هر جا بود
در
خرابات مغان مست خراب
ساقي ما با حريفان خوش بود
نعمت الله
در
همه عالم يکي است
سيدم يکتاي بي همتا بود
در
دو عالم هر که آن يک را شناخت
عارف يکتاي بي همتاي بود
مي نمايد رشته عالم دو تو
در
حقيقت رشته اي يک تو بود
کي شود مايل به سلطاني مصر
هر که او با يوسفي
در
چه بود
نعمت الله
در
همه عالم يکي است
هر چه بيني نعمت الله بود
سر ببازد بر سرکويش به عشق
در
سر هر کس که اين سودا بود
نور چشمش
در
نظر پيدا شده
کي ببيند هر که نابينا بود
در
گلستان شهادت روز و شب
سيد ما بلبل گويا بود
چشم ما بسته خيالش
در
نظر
روشني ديده ما آن بود
عشق او گنجي است و دل ويرانه اي
جاي گنجش
در
دل ويران بود
بي نشاني آيتي
در
شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود
آينه يک رو نمايد
در
نظر
هر که او با آينه يک رو بود
غير او چون نيست
در
دار وجود
چشم ما بر روي غيري چو بود
سيد ما
در
همه عالم يکي است
بلکه خود مجموع عالم او بود
در
چنين قريه اي که ماهان است
نفس اينجا گزير خواهد بود
وانکه اينجا صغير و خوار بود
در
قيامت کبير خواهد بود
دل به دريا رفت و ما هم
در
پيش
حال دريا عاقبت تا چو بود
هر که باشد بنده سلطان ما
بر
در
او پادشه انجو بود
هر که از عشق
در
طرب نبود
حسبش هيچ با نسب نبود
در
حجاب عالمي درمانده اي
آنچنان گيرش که عالم خود نبود
آتش عشقش دلم
در
بر بسوخت
عالمي خوش بود شده زين بوي عود
عاشق رندي که او سرمست ماست
از
در
ميخانه ما کي رود
بنمايد يکي به نقش خيال
در
دو آئينه آن يکي دو نمود
نعمت الله که مير مستان است
در
ميخانه بر جهان بگشود
جام گيتي نما به ما بخشيد
در
چنين آنچنان به ما بنمود
به سر عاشقان که عين وجود
در
دو عالم جز او نبود نبود
آن يکي
در
دو کون پيدا شد
اين دوئي ز آن سبب نمود و جود
آينه چون وجود از آن رو يافت
لاجرم روي او
در
آن بنمود
هر چه امکان لطف بود و کرم
همه
در
حق بنده اش فرمود
او يکي سايه اش به ما افکند
لاجرم
در
ظهور او بنمود
نور چشم عالمي چون آفتاب
ديده ام
در
روي نورالله خود
مي رود دل بر
در
ميخانه باز
آفرين بر وي که نيکو مي رود
صفحه قبل
1
...
1313
1314
1315
1316
1317
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن