167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • با چنين سودا که ما را در سر است
    عاشقانه ترک سر خواهيم کرد
  • باز مي در جام جان خواهيم ريخت
    باده نوشان را خبر خواهيم کرد
  • جاودان در بحر و بر خواهيم گشت
    پادشاهي بحر و بر خواهيم کرد
  • سيد و بنده چو در خلوت جان مي رفتند
    بنده عاشق گستاخ تقدم مي کرد
  • نعمت الله را يکي داند
    هر که او در دو کون باشد فرد
  • آتش عشق شمع جانم سوخت
    در تو آخر چرا نمي گيرد
  • اگر شهباز عقل کل کند پرواز در کويش
    نديده همچنان جز وي که از حيرت پراندازد
  • تجلي صفاتش را مظاهر در ظهور آرد
    ولي چون ذات بنمايد عدم بر مظهر اندازد
  • دل مقامي خوش است از آن دلدار
    جان خود در سراي دل سازد
  • ما انا الحق از فنا خواهيم زد
    خيمه در دار بقا خواهيم زد
  • همچو سيد در جهان بيخودي
    دم ز توحيد خدا خواهيم زد
  • آتشي در دل و است جان سوزد
    دل چنين است و جان چنان سوزد
  • کشته عشقت اگر بوي تو يابد در خاک
    به هواي تو چو گل جامه دران برخيزد
  • نعمت الله در همه عالم
    غير آن يک که هست نشناسد
  • نرسد در حريم وصل دلي
    که ز هجران برو بلا نرسد
  • نرسد در حرم کعبه وصل محبوب
    هر محبي که بر او جور و جفائي نرسد
  • راه بيابان فنا چون نرفت
    در حرم دار بقا کي رسد
  • بحر عشق است و ما در او غرقيم
    هر که آيد به آشنا برسد
  • همه عالم خيال او باشد
    در خيال آن جمال او باشد
  • در همه آينه چو مي نگرم
    صورت بي مثال او باشد
  • گفتم که در خرابات خواهم که بار يابم
    گفتا اگر درآئي آنجا مجال باشد
  • سرچشمه حيات است ما خضر وقت خويشيم
    در جام ما هميشه آب زلال باشد
  • ناز با يار غار خوش باشد
    آن ميان در کنار خوش باشد
  • نقش رويش خيال مي بندم
    در نظر آن نگار خوش باشد
  • ليس في الدار غيره ديار
    در چنين دار يار خوش باشد
  • در همه چون جمال او پيداست
    گر يکي ور هزار خوش باشد
  • هر رند که در کوي خرابات درآمد
    از دار فنا آمد و با دار بقا شد
  • در شهادت احد کمر بربست
    ميم احمد ز غيب پيدا شد
  • آن يکي در عدد ظهوري کرد
    صد عدد از يکي مهيا شد
  • در دو عالم کسي يگانه بود
    کز شش و هفت و هشت يکتا شد
  • ما همدم رندان سراپرده عشقيم
    در مجلس ما حالت طامات چه باشد
  • دردمندي که به جان دردي دردش نوشد
    راحت جان خوشي در دو جهانش باشد
  • آتش عشق دلم سوخت، چنان داغي را
    در قيامت چو بجويند نشانش باشد
  • گر نه او يار غار ما باشد
    در دو عالم که يار ما باشد؟
  • سخن ما که روح مي بخشد
    در جهان يادگار ما باشد
  • ملک به امر خدا سر نهاده است به زمين
    براي رفعت خود در سجود ما باشد
  • بسمع جان شنود عقل کل شود خاموش
    در آن مقام که گفت و شنود ما باشد
  • در خلوتسراي او بهشت جاودان ماست
    چه خوش ذوقي که رندان را درين خلوتسرا باشد
  • دل يگانه من عاشقانه در دو سرا
    براي يک جهتي شش جهات مي بخشد
  • نور چشم است و در نظر داريم
    ديده ما به عين بينا شد
  • پاره اي يخ فتاد در دريا
    مشکلاتي که بود حلوا شد
  • همه عالم چو بود آينه حضرت او
    در همه آينه بر خود نگران خواهد شد
  • نعمت الله چو در سخن آمد
    روح قدسي رسيد و سامع شد
  • ترک سرمستي مرا دامن کشانم مي کشد
    باز بگشوده کنار و در ميانم مي کشد
  • در کشاکش عالم آورده است
    نه من تنها که تنها مي کشد
  • در خرابات مغان بزم خوشي است
    عشق عاشق را به آنجا مي کشد
  • زلف سيد دل ز ياران مي برد
    در خيالش سر به سودا مي کشد
  • عشق سرمست است در کوي مغان
    عاشقان را خوش به مأوا مي کشد
  • مي کشد هر لحظه نقشي در خيال
    صورتش بر لوح اشيا مي کشد
  • هر کجا رندي است در ميخانه اي
    خاطر سيد به آنجا مي کشد