167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • گفتم که در اين زندان چون يافتمت اي جان
    در بي نمکي چون ره بردم به نمکساري
  • بس تازه و بس سبزي بس شاهد و بس نغزي
    چون عقل در اين مغزي چون حلقه در اين گوشي
  • در هر ره و هر پيشه در لشکر انديشه
    هر چستي و هر سستي آيد ز کمين يا ني
  • از در اگرم راني آيم ز ره روزن
    چون ذره به زير آيم در رقص ز بالايي
  • مست آنچ کند در مي از مي بود آن به روي
    در آب نمايد او ليک او است ز بالايي
  • در عين نظر بنشين چون مردمک ديده
    در خويش بجو اي دل آن چيز که مي جويي
  • در سيل کسي خانه کند از گل و از خاک
    در دام کسي دانه خورد هيچ شنيدي
  • اي سيل در اين راه تو بالا و نشيب است
    تلوين برود از تو چو در بحر رسيدي
  • بر تو زند آن گل که به گلزار بکشتي
    در تو خلد آن خار که در يار خليدي
  • گنجي تو عجب نيست که در توده خاکي
    ماهي تو عجب نيست که در گرد و غباري
  • کاين طرف هر چند سوزي در شرار عشق خويش
    ليک هم مطلق نه اي زيرا که در غوغاستي
  • بنگر اندر من که خود را در بلا افکنده ام
    از حلاوت ها که ديدم در فناي بيخودي
  • و آنک مي گويد تويي زين گفت ترسان مي شود
    در ميان جان او در پرده ترسان تويي
  • دست در طاعت زنيم و چشم در ايمان نهيم
    بر اميد آنک بنمايي که خود ايمان تويي
  • پيش باغش باغ عالم نقش گرمابه ست و بس
    ني در او ميوه بقايي ني در او شاخ تري
  • گر ضمير هر خسي ما را نخستي در جهان
    در سر و دل ها روان مانند سودا بودمي
  • پير گشتم در جمال و فر آن پير لطيف
    من چو پروانه در او او را به من پروانه اي
  • بود در بحر حقايق موج ها در موج ها
    بر سر آن بحر جان مي باختي مي باختي
  • در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدي
    ذره ذره در طريقش باپر و باپاستي
  • ماهتاب ار چه جهان گيرد تو در تبريز باش
    در شعاع شمس دين زيرا که مرغ چاشتي
  • اي که جان ها خاک پايت صورت انديش آمدي
    دست بر در نه درآ در خانه خويش آمدي
  • آب خلقان رفت جمله در هواي آب و نان
    يوسفا در قحط عالم آب و نان ديگري
  • در چنين شمعي نمي بيني که از سلطان عشق
    دم به دم در مي رسد پروانه ديوانگي
  • نه در ابروي تو چيني نه در آن خوي تو کيني
    به عدو گويد لطفت که بنيني و بناتي
  • همه در بخت شکفته همه با لطف تو خفته
    همه در وصل بگفته که خدايا تو کجايي