167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • دست در سنگي زدم دانم که نرهاند مرا
    ليک غرقه گشته هم چنگي زند در آن و اين
  • در دل تنگ هوس باده بقا ساکن نگشت
    هر دلي کاين مي در او بنشست ميداني است آن
  • نه اغر در نه اغر در چلب اغرندن قغرمق
    قولغن اج قولغن اج بله کم انده دگرسن
  • گر چه بسي نشستم در نار تا به گردن
    اکنون در آب وصلم با يار تا به گردن
  • در آتشم در آبم چون محرمي نيابم
    کنجي روم که يا رب اين تيغ را سپر کن
  • از پرتوي که افتد در چشم ها ز رويش
    خارش چه افتد از وي در چشم هاي کوران
  • چون آتش آر حمله کو هيزم است جمله
    از آتش دل خود در خشک و در ترش زن
  • در خواب دوش پيري در کوي عشق ديدم
    با دست اشارتم کرد که عزم سوي ما کن
  • از دست توست خربزه در خانه اي نهان
    در ني دريچه ني که تو جاني و من جنين
  • چون خرد نيک پي در چله شد پيش وي
    جوش برآرد چو مي در چله يا مسلمين
  • من کجا بودم عجب بي تو اين چندين زمان
    در پي تو همچو تير در کف تو چون کمان
  • چون سنان است اين غزل در دل و جان دغل
    بيشتر شد عيب نيست اين درازي در سنان
  • خاموش وصف بحر و در کم گوي در درياي او
    خواهي که غواصي کني دم دار شو دم دار شو
  • اي ميل ها در ميل ها وي سيل ها در سيل ها
    رقصان و غلطان آمده تا ساحل درياي تو
  • در هر صبوحي بلبلان افغان کنان چون بي دلان
    بر پرده هاي واصلان در روضه خضراي تو
  • آن شاهد فرد احد يک جرعه اي در بت نهد
    در عشق آن سنگ سيه کافر کند ايمان گرو
  • من مست آن ميخانه ام در دام آن دردانه ام
    در هيچ دامي پر خود ننهاده چون مرغان گرو
  • هر بار بفريبي مرا گويي که در مجلس درآ
    هر آرزو که باشدت پيش آ و در گوشم بگو
  • از دل چرخ در زمين باغ و گل است و ياسمين
    باد خزانش در کمين چيست چنين چرا بگو
  • لعل قبا سمر شدي چونک در آن کمر شدي
    کشته زار در ميان زان کمرم به جان تو
  • اي تو امان هر بلا ما همه در امان تو
    جان همه خوش است در سايه لطف جان تو
  • جان مرا در اين جهان آتش توست در دهان
    از هوس وصال تو وز طلب جهان تو
  • نيست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان
    ز آنک نغول مي روم در طلب نشان تو
  • سنگ شکاف مي کند در هوس لقاي تو
    جان پر و بال مي زند در طرب هواي تو
  • ايا اوميد در دستم عصاي موسوي بودي
    ز هجران چو فرعونش کنون جان در چو ماري تو