نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
چو
در
گرمابه عشقش حجابي نيست جان ها را
نيم من نقش گرمابه چرا
در
جامه کن باشم
چه جاي مي که گر بويي از آن انفاس سرمستان
رسد
در
سنگ و
در
مرمر بلافد کآب حيوانم
درآمد عقل
در
ميدان سر انگشت
در
دندان
که با سرمست و با حيران چه گفتم من که الهاکم
درآمد عقل
در
ميدان سر انگشت
در
دندان
که بر سرمست و با حيران چه برخوانيم الهاکم
زهي سرگشته
در
عالم سر و سامان که من دارم
زهي
در
راه عشق تو دل بريان که من دارم
در
آب تو را بينم
در
آب زنم دستي
هم تيره شود آبم هم تيره شود کارم
در
خانه دل جستي
در
را ز درون بستي
مشکات و زجاجم من يا نور علي نورم
در
حوبه و
در
توبه چون ماهي بر تابه
اين پهلو و آن پهلو بر تابه همي سوزم
از باده و باد تو چون موج شده اين دل
در
مستي و پستي خوش
در
رفعت و بالا هم
ابر خوش لطف تو با جان و روان ما
در
خاک اثر کرده
در
صخره و خارا هم
از آتش و آب او اي جسته نشان بنگر
در
آب دو چشم ما
در
زردي سيما هم
در
عالم آب و گل
در
پرده جان و دل
هم ايمني از عشقت وين فتنه و غوغا هم
گفتا که تو را جستم
در
خانه نبودي تو
يا رب که چنين بهتان مي گويد
در
رويم
دي باده مرا برد ز مستي به
در
يار
امروز چه چاره که
در
از دار ندانم
متهم شو همچو يوسف تا
در
آن زندان درآيي
زانک
در
زندان نيايد جز مگر بدنام و ظالم
ني خمش کن
در
عدم رو
در
عدم ناچيز شو
چيزها را بين که از ناچيزها بشناختم
در
معاني مي گدازم تا شوم همرنگ او
زانک معني همچو آب و من
در
او چون شکرم
ذره هاي تيره را
در
نور او روشن کنيم
چشم هاي خيره را
در
روي او تابان کنيم
چون گشايد لعل را او تا نثار
در
کند
گو که
در
خورشيد از رحمت دري را يافتم
لعل
در
کوه بود گوهر
در
قلزم تلخ
از پي لعل و گهر اين بخورم آن بکشم
در
فروبند و ز رحمت
در
پنهان بگشا
چاره رطل گران کن که همه مي زده ايم
وان دگر بر
در
آن خانه او بنشسته
که
در
ار باز نشد بانگ دري مي رسدم
در
سر زلف سعادت که شکن
در
شکن است
واجب آيد که نگونتر ز سر شانه شويم
مهر غير تو بود
در
دل من مهر ضلال
شکر غير تو بود
در
سر من سرسامم
چون تن خاکدانت بر سر آب جانت
جان تتق کرده تن را
در
عروسي و
در
غم
صفحه قبل
1
...
1302
1303
1304
1305
1306
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن