167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در خود چو نظر کردم خود را بنديدم
    زيرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد
  • هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان يافت
    در حال گذاريد و در آن بحر روان شد
  • هر که در آبي گريزد ز امر او آتش شود
    هر که در آتش شود از بهر او ريحان کند
  • پيش از آن کاين نفس کل در آب و گل معمار شد
    در خرابات حقايق عيش ما معمور بود
  • در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات
    زان نظر ماتيم اي شه آن نظر بر مات باد
  • در دلش ياد من آمد هر طرف کرد التفات
    مر مرا در هيچ صفي آن زمان آن جا نديد
  • زانک در وهم من آيد دزدگوشي از بشر
    کو در اين شب گوش مي دارد حديثم اي ودود
  • چمني که جمله گل ها به پناه او گريزد
    که در او خزان نباشد که در او گلي نريزد
  • چه عجب که در دل من گل و ياسمن بخندد
    که سمن بري لطيفي چو تو در برم نيامد
  • دل آهنم چو آتش چه خواست در منارش
    نه که آينه شود خوش چو در او صفا درآمد
  • به چه نوع شکر گويم که شکرستان شکرم
    ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد
  • جان منصور چو در عشق توش دار زدند
    در رسن کرد سر خود ز رسن مي نرود
  • ليک در خانه بي در تو چو مرغي بي پر
    اين کند مرغ هوا چونک به چستي افتيد
  • ليک گرمابه بان را صورتي درنيابد
    گر چه صورت ز جستن در کر و در فر آيد
  • در عشق جوي ما را در ما بجوي او را
    گاهي منش ستايم گاه او مرا ستايد
  • وان کو ز چه برافتد در جام و ساغر افتد
    مستيش در سر افتد پا را ز سر نداند
  • آن لعل را در آخر در جيب خويش يابي
    بر جيب پاک جيبان نورش مر شش آمد
  • بر دل نهاد قفلي يزدان و ختم کردش
    از بهر فتح اين در در غم طپيد بايد
  • منگر به گرد تن بنگر در سوار روح
    مي جو سوار را به نظر در ميان گرد
  • هر چوب در تجمل چون بزم مير گشت
    گر در دو دست موسي يک چوب مار شد
  • در حلقه ز آنچ دادي در حلق من بريز
    کآخر چو حلقه بر درم از بيم و از اميد
  • زهره من بر فلک شکل دگر مي رود
    در دل و در ديده ها همچو نظر مي رود
  • چو عشق در بر سيمين کشيد عاشق خود را
    ز بوسه هاي چو شکر در آن کنار چه مي شد
  • غمت که کاهش تن شد نه در تنست نه بيرون
    غم آتشيست نه در جا مگو کجا که نشايد
  • در اين جهان که در او مرده مي خورد مرده
    نخورد عاقل و ناسود و يک دمي نغنود