نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
در
شمال فصل تابستان او، برد شتا
در
مزاج آذر و آبان او، لطف بهار
تا بخواباند چمن
در
عهد طفل غنچه را
هر سر سالي و
در
جنباندش باد بهار
چند پيچيم چو زلفين تو
در
دور قمر؟
چند باشيم چو چشمان تو
در
عين خمار؟
جام بر کف نه و
در
باده نگر تا زصفا
حور
در
پرده روحت بنمايد ديدار
شرح راي تو دهد شمع فلک
در
اصباح
دم زخلق تو زند باد صبا
در
اسحار
مفردان
در
پيش لشکر ايستاده همچو کوه
برکشيده تيغ و دامن سخت کرده
در
کمر
سعي ها کردند
در
باب غزا ياران ولي
قلعه کفار را آخر علي برکند
در
گوش دل بشنيده اين آرام
در
ملک و ملک
چشم سرناديده اين انصاف
در
عدل عمر
سعادت ازلي،
در
ولاي جاه تو مدغم
شقاوت ابدي،
در
خلاف راي تو مضمر
دست
در
حلقه موي تو اگر نتوان کرد
بر
در
کعبه کوي تو نهم روي نياز
اي همايان شده
در
عرصه ملکت جبار!
وي پلنگان شده
در
رسته عدلت خراز!
مشک خاک
در
او خواست که گردد اقبال
گفت
در
خانه ما راه ندارد غماز
آنک
در
عهد عفافش نتواند نگريست
در
عذار سمن و قامت عرعر نرگس
زشرم قند لبت
در
عرق گداخت نبات
بدين ترانه گرفتند خلق
در
دهنش
کمان هيبتت افکنده سهم
در
اطراف
کمد طاعتت آورده دست
در
اعناق
در
خط از عکس خطوطت، سطح لوح لاجورد
در
گل از سهم اساست، پاي وهم تيزتک
تا
در
طباع آتش و آب است اختلاف
تا
در
مزاج باد بهارست اعتدال!
در
خوي از غيرت فيض کرمش روي سحاب
در
گل از طيره خاک قدمش آب زلال
خون کند نقطه امطار
در
ارحام صدف
بشکند مهره احجار
در
اصلاب جبال
زنجير بند زلفت، زد حلقه بر
در
دل
خيل خيال ماهت،
در
ديده ساخت منزل
در
معرض عفافت، آن کعبه طهارت
در
مجلس ثنايت، آن مصدر دلايل
جز
در
حصار آهن، يا
در
ميان آبي
مثل تويي نيارد، با تو شدن مقابل
مطرب که دوش گفتي،
در
پرده راز بربط
آوازها فکندست امروز
در
محافل
راوي اگر نوازد، اين شعر
در
سپاهان
روح کمال خواند، «لله
در
قايل »!
در
راه هوا کاه وشي سارع و پران
در
شارع دين کوه صفت سنگي و کاهل
در
بيت حرم، قافله اي سايل و مهجور
در
شهر يمن، طائفه اي ساکن و واصل
وانکه
در
عهده اسکندر حزمش نکند
رخنه
در
سد بقا لشکر يأجوج امل
مه پريرار علم افراخت به خاور
در
صبح
دوش ديدند پي نعل براقش
در
شام
کعبه روي صفابخش تو
در
حلقه موي
آفتابي است بناميزد
در
ظل غمام
نظر پاک تو
در
کتم عدم مي بيند
آنچه اسکندر و جم ديد
در
آيينه جام
شب اقبال نکوخواه تو
در
زيور روز
صبح اعمار بدانديش تو
در
کسوت شام
در
چشمت اين اشک روان، قطعا نمي آيد وزان
طوفان اگر گيرد جهان،
در
خودنخواهي دادنم
تا نديم گل بود هر سال بلبل
در
بهار
در
بهار کامراني دولتت بادا نديم!
دو
در
در
درج داشت اين فيروزه گون طارم
سزاي افسر شاهي، صفاي جوهر عالم
گه معراج فکر او کواکب
در
عروج اعرج
گه تقدير وصف او عطارد
در
بيان ابکم
بود
در
دور حکم او مدار آسمان مضمر
شود
در
سير کلک او مسير اختران مدغم
اگر شمشير تيزت
در
خيال آسمان افتد
زآب تيز شمشيرت بگردد آسمان
در
دم
در
انگشتت اگر ديدي سليمان خاتم دولت
سليمان را بماندي
در
دهان انگشت چون خاتم
به نور با صره ماه
در
سياهي شب
به خون منعقد لعل
در
مشيمه کان
به طيب نفحه باد شمال
در
شبگير
به لطف قطره ابر بهار
در
نيسان
بجز ثناي شما
در
نيامدم به ضمير
به جز دعاي شما
در
نيامدم به زبان
خيال يار و ديارم نشاند
در
کنجي
در
آن ميانه سبک شد سرم زخواب گران
مدار دور فلک باد
در
تصرف تو
چنانکه گردش و
در
تصرف چوگان
لفظ تو گوهري است که
در
رشته خرد
دارد هزار دانه
در
ثمين، ثمن
هر سکه از نهيب خمار تو شد گران
دورش
در
اولين قدح آورد
در
ددن
مگذار ضايعم که بسي
در
به مدح تو
در
گوش روزگار، بخواهم گذاشتن
پشه خاکي که پرد
در
هواي لطف او
در
دمش سازد عظيم الشأن چومنج انگبين
هم به طوق منتت مرغان مطوق
در
هوا
هم به داغ طاعتت شيران مشرف
در
عرين
سالها غواص شد
در
بحر فکرت تابيافت
آسمان از بهر زيب افسراين
در
ثمين
گر جهان پاکيزه گوهر بودي و جوهرشناس
خود نکردي ريسمان
در
گردن
در
ثمين
صفحه قبل
1
...
128
129
130
131
132
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن