نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
کليله و دمنه
... او درآيند چنانکه
در
چنگال هلاک و قبضه تلف افتد ، پس مخرج خويش ...
... ياد آيد ، و من از
بچه
خود برانديشم ، تغيري و تفاوتي
در
باطنها ...
کشکول شيخ بهايي
حافظ
بن عبدالبر
در
استيعاب ضمن ذکر عماربن عبدالرحمن بن ادي گفت: ...
تذکرة الاوليا عطار
... ساعتي بود، مي آمد و
بچه
خود را همي آورد و ايشان
در
گرد من همي ...
... بعد از آن گربه يي
در
خانه ما
بچه
آورده بود و من
در
آن ميان ...
نقل است که رئيس
بچه
يي را به مجلس او گذر افتاد. سخن وي شنيد. درد ...
اخلاق الاشراف عبيد زاکاني
... قتل و ضرب زن و
بچه
و مثله گردانيدن حواشي و خدم روا مي دارد، به ...
ديوان خواجوي کرماني
گفت عيبم مکن اي خواجه که
ترسا
به چه ئي
توبه من چو سر زلف چليپا بشکست
ديوان سلمان ساوجي
من آن را آدمي دانم که دارد سيرت نيکو
مرا چه مصلحت با آن که اين گبرست و آن
ترسا
ديوان سنايي
ز بهر دين بنگذاري حرام از گفته يزدان
وليک از بهر تن ماني حلال از گفته
ترسا
کشکول شيخ بهايي
زبهر دين نبگذاري حرام از گفته ي يزدان
وليک از بهر تن ماني حلال از گفته ي
ترسا
ديوان صائب
ز رحمش بيشتر مي ترسم از بيداد او، ورنه
مسلمان مي توانم ساختن آن شوخ
ترسا
را
ديوان فروغي بسطامي
پير کنعان را قرار از حسن يوسف داده اند
شيخ صنعان را طرب از عشق
ترسا
کرده اند
ديوان قاآني
ببار باده که گبر و يهود و مؤمن و
ترسا
ز عشق بهره ندارند جز خيال پرستي
ديوان محتشم کاشاني
ز جان غريو برآورد و بانگ زد بر نفس
که اي ز بوالهوسي ننگ کافر و
ترسا
توصيفات مسعود سعد سلمان
ز آب چشم من اي دوست روي و موي بشوي
که اين چو برکه معبود توست و تو
ترسا
ديوان فيض کاشاني
گبر و مغ و
ترسا
را جوياي تو مي بينم
روي همه عالم را واسوي تو مي بينم
ديوان شمس
کو آن مسيح خوش دمي بي واسطه مريم يمي
کز وي دل
ترسا
همي پاره کند زنار را
زلف کفر و روي ايمان را چرا درساختي
ز آنک قصد مؤمن و
ترسا
و کافر داشتي
ديوان ناصر خسرو
گر مار نه اي دايم از بهر چرايند
مؤمن ز تو ناايمن و ترسان ز تو
ترسا
کليله و دمنه
... مي پذيرد ، اگر
در
خون خود بي موجبي سعي پيوندم دران
بچه
تاويل ...
... نزديک و مهيا ،
بچه
ضرورت اين محنت اختيار کرده اي؟ گفت: من شهرتي ...
تذکرة الاوليا عطار
مادر
بچه
را
در
پاي پدر انداخت. هر چند کوشيدند تا او را به خانه ...
... که با فکرت بود
در
ميدان توحيد». و گفت: «همه راهها بر خلق بسته ...
نوروزنامه خيام
... بزرگان و اهل حقيقت
در
معني روي نيکو بسيارست، اين مقدار بدان ياد ...
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
مهتر عالم سرش
در
کنار گرفت، و بر پيشانيش بوسه داد و گفت: جان پدر ...
کليله و دمنه
بخار چشم هوا و بخور روي زمين
ز چشم دايه باغ است و روي
بچه
خار
بچه
خدمت ز من شوي خشنود
تا من امروز گرد آن گردم؟
و سوم بازرگان
بچه
اي هشيار کاردان وافر حزم کامل خرد صايب راي ...
ديگر روز بازرگان
بچه
را گفتند: امروز ما مهمان عقل و کياست تو ...
اسرار و رموز اقبال لاهوري
ما که توحيد خدا را حجتيم
حافظ
رمز کتاب و حکمتيم
بحر گم کردي زيان انديش باش
حافظ
جوي کم آب خويش باش
جاويد نامه اقبال لاهوري
رستن از ربط دو تن توحيد زن
حافظ
خود باش و بر مردان متن
خشت را معمار ما کج مي نهد
خوي بط با
بچه
ي شاهين دهد
ارمغان حجاز اقبال لاهوري
نهنگي
بچه
ي خود را چه خوش گفت
به دين ما حرام آمد کرانه
کبوتر
بچه
ي خود را چه خوش گفت
که نتوان زيست با خوي حريري
مجموعه اشعار اقبال لاهوري
کار ملت محکم از تدبير او
حافظ
دين مبين شمشير او
از غلامي لذت ايمان مجو
گر چه باشد
حافظ
قرآن، مجو
ديوان اوحدي مراغي
نيست غم سر دل اوحدي ار گردد فاش
چو دلش
حافظ
اسرار نهان تو بود
سخن از نيک مي رود، بنويس
بچه
پرسي که از کجا گويد؟
شوهر کشيست، اي پسر، اين دهر
بچه
خوار
برگير ازو تو مهر و مگيرش به مادري
بر گرد دهان همچو انگشتريش
زنگي
بچه
را سواد کاري بنگر
جام جم اوحدي مراغي
بچه
از خانه سر بدر داري؟
گر نه سر با کسي دگر داري؟
بچه
خويش را به ناز مدار
نظرش هم ز کار باز مدار
آتش شهوتش بلند شود
به زن و
بچه
پاي بند شود
راه ايشان ببين که:چون رفتند؟
بچه
نوع از جهان برون رفتند؟
اين ده و باغ و
بچه
وزن تو
غول راهند و غل گردن تو
حافظ
راز و محرم پرده است
دل از آن رو، که خانه پرورده است
دهد آنرا که امر حق شد جفت
ز رحم
بچه
و ز پستان گفت
ديوان انوري
همه وقتي خداي عز و جل
حافظ
و ناصر و معين تو باد
صفحه قبل
1
...
11
12
13
14
15
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن