نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سيف فرغاني
درخواب غفلتند همه خلق وآن فقير
در
گور هم نخفت که بيدار عشق شد
چون شوق دوست سلسله
در
گردنش فگند
حلاج گفت اناالحق و بر دار عشق شد
در
موکب سکندر بودند خلق واو
زآن بي خبر که خضر بآب بقا رسد
شاهان عصر از
در
من نان خوهند اگر
از خوان تو نواله بچون من گدا رسد
رخ همچو ماه زرد شود آفتاب را
گرنه زروي تو مددش
در
قفا رسد
عاشق چو
در
ره تو قدم زد بدست لطف
تاج کرم بهر (سر) مويش جدا رسد
هر چند بر
در
او قدر سگي ندارم
چون سگ نمي توانم زين آستان بريدن
با حسن دوري از وي مشکل بود که بلبل
در
وقت گل نخواهد از بوستان بريدن
در
صفت صورت تو لال بماند
ناطقه را گر زبان شوند معاني
با غم عشقت چو برق مي زند آتش
دود نفسهاي من
در
ابر دخاني
مرد چو
در
کار عشق تو نشود پير
جانش گرفتار مرگ به بجواني
در
تمناي وصالش باميد شادي
غم بسي خوردم وغمخوار بدستم نامد
همچو خود بلبل شوريده بسي ديدم ليک
در
جهان همچو تو گلزار بدستم نامد
چند از بهر گلي حلقه زدم بر
در
باغ
غير خار از سر ديوار بدستم نامد
چو با کسي تو بيک بوسه
در
ميان آيي
کنار حور ولب کوثرش بدست افتد
کسي که پاي ارادت نهاد بر
در
تو
بهر قدم که زند صد سرش بدست افتد
مرا چه آرزوي پاي زشت طاوس است
چو
در
ميانه مصحف پرش بدست افتد
گر بدست اجل از پاي درآيد تن من
از مي عشق بود
در
سر من مخموري
سيف فرغاني
در
کار جزا چشم مدار
پادشازاده ملکي چکني مزدوري
اي جهان ازتو مزين چو بهشت از حوري
همه عالم ظلماتست وتو
در
وي نوري
دل
در
اوصاف تو گر چند که دورانديشست
همچو انديشه ترا کي بود از دل دوري
بيم آنست که
در
عهد تو گم نام شود
مه نام آور و خورشيد بدان مشهوري
وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت
ورچه
در
مجلس ما زهره بود طنبوري
گر برود از بر تو راه نداند
ور برود بر
در
تو راه ندارد
بر
در
مردم رود چو سگ بزنندش
هرکه جزين آستان پناه ندارد
درکه گريزد زتو که
در
همه عالم
از تو بجز تو گريزگاه ندارد
از بد ونيکي که سيف گفت
در
اشعار
جز کرمت هيچ عذر خواه ندارد
شوق تو
در
دلم از وصل تو افزوني يافت
چه طبيبي که کني درد بدرمان تازه
هست اميدم (که) دگر باره بيمن خاتم
باز
در
ملک شود حکم سليمان تازه
عاشق رويت که
در
دنيا نيابد نان درست
از دل اشکسته داردلشکر عالم گشا
در
اين هوا که مرا مرغ دل بپروازست
چه جاي زاغ که سيمرغ پر فرو ريزد
گرد ميدان زمين سرگشته گردم همچو گوي
من چو
در
ميدان عشق تو فگندم گوي را
زين عام را خبر نه که خاص از براي تست
تأثيرلطف صنع يدالله
در
آب وگل
مانند تو
در
انجم وافلاک کس نديد
مجموعه يي بر انفس وآفاق مشتمل
اي آنکه عشق تو دل جانست وجان دل
مهرت نهاده لقمه غم
در
دهان دل
عشقت چو صبح
در
افق جان کند اثر
پر آفتاب وماه شود آسمان دل
گر عشق تو بود ز ازل
در
ميان جان
همچون ابد پديد نباشد کران دل
چو مي روي همه
در
ماتمند عشاقت
بيا که ماتم عشاق هست سور ازتو
بنفس مرده عشق تواند زنده دلان
بجان حيات پذيرند
در
قبور ازتو
عنان
در
دست تقديرست اگر نه
بپاي شوق نبود اصفهان دور
چو سگ رو بر نگرداند ازين
در
بسنگش گر کني زين آستان دور
زما که مرده عشقيم خنده لايق نيست
چو
در
عزاي عزيزان ز نوحه گر خنده
ابرام نامه گرچه ازآن
در
بريده ام
آهم رسول صادق وشعرم رسالتست
شهسواران ترا
در
آخر پر کاه خاک
اسب پرورده بشير گاو گردون مي شود
گر کند عاشق بسوي پستي دنيا نظر
رفع عيسي
در
حق او خسف قارون مي شود
اي توانگر
در
خود برمن مسکين بگشاي
بيخودم کن نفسي وبخودم ره بنماي
در
ره عشق تو گردست کسي برتابد
من بسر سير کنم گر دگري کرد بپاي
بر سر خاک
در
دوست اگر زر يابيم
بر نگيريم و چو خاکش بگذاريم بجاي
زر اشعار او
در
روم گنجيست
که زير خاک پنهان بازماند
غم تو گفت بشادي برون نه از دل پاي
کنون که دست تصرف
در
اندرون کردم
صفحه قبل
1
...
1288
1289
1290
1291
1292
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن