167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • در مهندس بين خيال خانه اي
    در دلش چون در زميني دانه اي
  • نيستم در عزم قال و قيل من
    در به در گردم به کف زنبيل من
  • در به در اين شيخ مي آرد نياز
    بر فلک صد در براي شيخ باز
  • در دقايق خويش را در بافتي
    رمز مردن اين زمان در يافتي
  • چون ستوري باش در حکم امير
    گه در آخر حبس گاهي در مسير
  • حلقه در زد چو در را بر گشود
    رفت بي خود در سراي آن جهود
  • در وجوه وجه او رو خرج شو
    چون الف در بسم در رو درج شو
  • آن الف در بسم پنهان کرد ايست
    هست او در بسم و هم در بسم نيست
  • تا حدث در گلخني شد نور يافت
    در در و ديوار حمامي بتافت
  • تا به نسرين مناسک در وفا
    حق چه بخشد در جزا و در عطا
  • در کمال زشتيم من منتهي
    لطف تو در فضل و در فن منتهي
  • موش در منقار زاغ و چغز هم
    در هوا آويخته پا در رتم
  • که نگنجيدم در افلاک و خلا
    در عقول و در نفوس با علا
  • در ببست از حسن او پيش بصر
    آن سخن بد در ميان چون بانگ در
  • بانگ در محسوس و در از حس برون
    تبصرون اين بانگ و در لا تبصرون
  • بي سلاحي در مرو در معرکه
    هم چو بي باکان مرو در تهلکه
  • زندگي در مردن و در محنتست
    آب حيوان در درون ظلمتست
  • ديوان شمس

  • در گردش و شيوه هاي مستان
    در عربده هاي در علالا
  • اين در گمان نبود در او طعن مي زديم
    در هيچ آدمي منگر خوار اي کيا
  • هين که منم بر در در برگشا
    بستن در نيست نشان رضا
  • در هر دهان که آب از آزاديم گشاد
    در گور هيچ مور ورا در دهان نرفت
  • دو لشکر بيگانه تا هست در اين خانه
    در چالش و در کوشش جز گرد بنفزايد
  • بزن آتش در اين گفت و در آن کس
    که در گفت تو اقراري ندارد
  • اي چشم که پردردي در سايه او بنشين
    زنهار در اين حالت در چهره او بنگر
  • همچو شمع نخل بندان کآتشش در خود کشد
    کاغذ پرنقش و صورت درفتد در آب در