167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • ازمعجزات عشق تو ز آب حيات عشق تو
    در وکر سينه مرغ شد همچون سمندر آتشم
  • در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامي
    عشقت بداد مارا جامي بدوست کامي
  • در سايه مانده بودم چون ميوه نارسيده
    خورشيد عشقت آمد ازمن ببرد خامي
  • در پيش صف خوبان از دلبري بيفگند
    محراب ابروي تو سجاده امامي
  • اندام همچو آبت در جامه منقش
    چون باده مروق اندر زجاج شامي
  • فرهاد وار در پس هر سنگ بي دليست
    بيگانه خسروست که شيداي عشق تست
  • اي آسياي سودا اندر سرتو گردان
    در ناو قالب خود چون آب دان روان را
  • تو کرده اي زمستي در خانه دود هستي
    تاريک دل نبيند آن شمع روشنان را
  • در بوته مجاهده گشتم چو سيم صافي
    اکنون زغش خويش برستم که کاه ديدم
  • دولت بصدر صفه الاالهم رسانيد
    از بس که آستان و در لا اله ديدم
  • زهي از زلف تو جان حلقه در گوش
    سماع قول تو نايد ز هر گوش
  • سخن گويي و رو در پرده داري
    همه بي بهره اند از تو مگر گوش
  • تا عشق تو درين دل تاريک ره برد
    شد نور شمع تعبيه در پيه خام چشم
  • چشمم زگريه گر برود هست در سرم
    نور خيال روي تو قايم مقام چشم
  • اي دل زديده آب روان دار تا برد
    روزي بسوي خاک در او سلام چشم
  • نور حسنيست درآن روي،بدان ملتفتم
    من در آن آينه از بهر صفا مي نگرم
  • سيف فرغاني در غير نظر چند کني
    گل چو دستم ندهد زآن بگيا مي نگرم
  • قلم عشق کند درج بنسخ کونين
    در خط علم تو مجموعه ما او حي را
  • در کتب مي نگري،راه رو و کاري کن
    کآينه حسن نبخشد رخ نازيبا را
  • تا تو در گوش دل خويش کني کردستند
    پر ز لؤلوي معاني صدف اسما را
  • عاشق روي ترا در دين عشق
    غير تو کفرست و ايمانش تويي
  • در وصف تو که بهره ما زآن حکايتيست
    آنکس فصيح تر که خموشي زبان اوست
  • ملک خسرو بود دنيا عشق ازو سيريم داد
    شور شيرين در سرم رفت از شکر بازآمدم
  • در شب ادبار من مرغ سعادت پر بکوفت
    چون خروس از خواب خوش وقت سحر بازآمدم
  • آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثير کرد
    هرگز آن حاصل نيايد زين مسلماني مرا
  • از لب افشاندي گهر تا زد کمان آرزو
    تير حسرت در جگر زآن لعل پيکاني مرا
  • غوره در چشمم مکن چون ز اشک عنابي چکيد
    ناردان بر روي ازآن ياقوت رماني مرا
  • ثابتم در کار و ازعشقش بگردم دايره است
    زين ميان چون نقطه بيرون کرد نتواني مرا
  • در هلاک من چو هجرانت سبک دستي نکرد
    بر درت از بهر وصلست اين گرانجاني مرا
  • در فراخاي جهان از ازدحام عاشقان
    جاي جولاني نماند از تنگ ميداني مرا
  • از عطاهاي يد اللهي بدست خود بنه
    در دلم اسرار و آن اسرار را مستور دار
  • تا شکروار از مگس دردسري نبود مرا
    انگبينم در درون پوشيده چون زنبوردار
  • پيش ازين تقصير کردم بعد ازين در حضرتت
    همتم را بر اداي خدمتت مقصور دار
  • بنده عشق توام زآن پادشاهي مي کنم
    دولتي دارم که در کويت گدايي مي کنم
  • بارگير نفس شان در هر قدم جاني بداد
    تا بدين منزل رسانيدند بار خويش را
  • ديگران از ترک جان در راه جانان قاصرند
    زين شتر دل همرهان بگسل مهار خويش را
  • هر زمان در حلقه زنجير زلفت مي کشند
    يک جهان عاشق دل ديوانه سار خويش را
  • عقل در کفر و دين سخن گويد
    عشق بيرون ازين سخن گويد
  • آن بيک شبهه در گمان افتد
    وين ز حق اليقين سخن گويد
  • ما دو سر در يکي گريبانيم
    چون جداما (ن) کند دو پيرهني
  • در بهشت اميد ديدارست و گردد چون بهشت
    هر مقامي کند رو جلوه کني ديدار خويش
  • هر بهاري در بر آرد شاهد زيباي گل
    هر زمستان چون بسازدگلبني با خار خويش
  • بنده در وصف تو بسيار سخنها گفتي
    اگر از آب نرفتي بزبان شيريني
  • اي گرفته زحديث تو جهان شيريني
    از تو در کام دل ودر لب جان شيريني
  • شکر و شهد مرا بهر غذاي دل وجان
    در لب لعل تو دادند نشان شيريني
  • چند در حسرت خود کام کني تلخ مرا
    از لب چون شکر خود بچشان شيريني
  • گر چه در عهد تو بسيار نکويان هستند
    روح ليسيده زلبشان بزبان شيريني
  • در دعوي هواي تو عشاق صادقند
    زيرا که هست شاهد رويت گواهشان
  • خال تو ديده اند و بزلف تو داده دل
    آن دانه در فگند درين دامگاهشان
  • با بال چون نگارگه جلوه در بهار
    طاوس رشک برده زپر کلاهشان