167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هفت پيکر نظامي

  • باد گو رقص بر عبير کند
    سبزه را مشک در حرير کند
  • رنج بر وقت رنج بردن تست
    گنج شه در ورق شمردن تست
  • ابر بي آب چند باشي چند
    گرم داري تنور نان در بند
  • هرچه تاريخ شهر ياران بود
    در يکي نامه اختيار آن بود
  • جهد کردم که در چنين ترکيب
    باشد آرايشي ز نقش غريب
  • زان سخنها که تازيست و دري
    در سواد بخاري و طبري
  • چون از آن جمله در سواد قلم
    گشت سر جمله ام گزيده بهم
  • تا عروسان چرخ اگر يک راه
    در عروسان من کنند نگاه
  • کس برين رشته گرچه راست نرفت
    راستي در ميان ماست نرفت
  • در هزار آب غسل بايد کرد
    تا به آبي رسي که شايد خورد
  • من کزان آب در کنم چو صدف
    ارزم آخر به مشتي آب و علف
  • در سخاو سخن چه مي پيچم
    کار بر طالع است و من هيچم
  • اسدي را که بودلف بنواخت
    طالع و طالعي بهم در ساخت
  • بر من آن شد که در سخن سنجي
    ده دهي زر دهم نه ده پنجي
  • آنچه مقصود شد در اين پرگار
    چار فصل است به ز فصل بهار
  • فصل ديگر دعاي شاه جهان
    کان دعا در برآورد ز دهان
  • حجت مملکت به قول و به قهر
    آيتي در خدا يگاني دهر
  • فلک بي علا چه باشد پست
    در علا بي فلک بلندي هست
  • قفل هستي چو در کليد آمد
    عالم از جوهري پديد آمد
  • فتح بر خاک پاي او زده فرق
    فتنه در آب تيغ او شده غرق
  • در نبردش که شير خارد دم
    اسب دشمن به سر شود نه به سم
  • در صبوحش که خون رز ريزد
    زاب يخ بسته آتش انگيزد
  • شاه را بين که در مصاف و شکار
    اژدها صورتست و شير سوار
  • بازي خرس برده از شمشير
    خرس بازي در آوريده به شير
  • کند ارپاي در نهد به مصاف
    سنگ را چون عقيق زهره شکاف
  • اوست در بزم ورزم يافته نام
    جان ده و جان ستان به تيغ و به جام
  • زان بزرگي که در سگالش اوست
    چار گوهر چهار بالش اوست
  • دشمنش چون درخت بيخ زده
    بر در او به چار ميخ زده
  • داد جرعش به کوه و دريا قوت
    نام اين در نشان آن ياقوت
  • پاس دار دو حکم در دو سراي
    ضابط حکم خلق و حکم خداي
  • نظم اولاد او به سعد نجوم
    در بدر باد تا ابد منظوم
  • شام ديلم گله که چاکر تست
    مشکبو از کيائي در تست
  • پادشاهان که در جهان هستند
    هر يک ابري به دست بر بستند
  • در زميني درخت بايد کشت
    کاورد ميوه اي چو باغ بهشت
  • بر فلک چون پرم که من زميم
    کي رسم در فرشته کادميم
  • چيست کان نيست در خزينه شاه
    به جز اين نقد نو رسيده ز راه
  • نقص در باشد اربها کنمش
    هم به تسليم شه رها کنمش
  • از حد دولت تو دست زوال
    دور و مهجور باد در همه حال
  • آنچه او هم نوست و هم کهن است
    سخن است و در اين سخن سخن است
  • باز داني که در وجود آن چيست
    کابدالدهر مي تواند زيست
  • هرکسي در بهانه تيز هش است
    کس نگويد که دوغ من ترش است
  • مرد با مايه را گر آگاهست
    شحنه بايد که دزد در راهست
  • مرغ زيرک به جستجوي طعام
    به دو پاي اوفتد همي در دام
  • آن مفرح که لعل دارد و در
    خنده کم شد است و گريه پر
  • در ازل بود آنچه بايد بود
    جهد امروز ما ندارد سود
  • هرکه در بند کار خود باشد
    با تو گر نيک نيست بد باشد
  • چون گل آنبه که خوي خوشداري
    تا در آفاق بوي خوش داري
  • با جهان کوش تا دغا نزني
    خيمه در کام اژدها نزني
  • در چنين دور کاهل دين پستند
    يوسفان گرگ و زاهدان مستند
  • تشنه را کي نشاط راه افتد
    کي زيد گر در آب چاه افتد
  • آري آنرا که در شکم دهلست
    برگ تتماج به ز برگ گلست
  • به که دندان کني ز خوردن پر
    تا گرامي شوي چو دانه در
  • شانه کو را هزار دندانست
    دست در ريش هر کسي زانست
  • بر در اين دکان قصابي
    بي جگر کم نواله اي يابي
  • صد جگر پاره شده به هر سوئي
    تا در آمد پهي به پهلوئي
  • گر درآيد ز راه مهماني
    کيست کو در ميان نهد خواني
  • ترکيم را در اين حبش نخرند
    لاجرم دو غباي خوش نخورند
  • تا در اين کوره طبيعت پز
    خاميي داشتم چو ميوه رز
  • آب گويند چون شود در خواب
    چشمه زر بود نه چشمه آب
  • آهن من که زرنگار آمد
    در سخن بين که نقره کار آمد
  • چون من اين قصه چند کس گفتند
    هم در آن قصه عاقبت خفتند
  • وام دريا و کوه در گردن
    با فلک رقص چون توان کردن
  • چون ز بار جهان نداري جو
    در جهان هرکجا که خواهي رو
  • ره در اين بيمگاه تا مردن
    اين چنين مي توان به سر بردن
  • زر فرو بردن يکي محتاج
    صد شکم را دريد در ره حاج
  • در چنين ره مخسب چون پيران
    گرد کن دامن از زبون گيران
  • اي بسا خواب کو بود دلگير
    واصل آن دل خوشيست در تعبير
  • بدگهر با کسي وفا نکند
    اصل بد در خطا خطا نکند
  • هرکه ز آموختن ندارد ننگ
    در برآرد ز آب و لعل از سنگ
  • حاصل اين دو جز يکي نبود
    کان دو داري در اين شکي نبود
  • از سه بگذر که محملي نه قويست
    از دو هم در گذر که آن ثنويست
  • در سهي سرو چون شکست آيد
    موميائي کجا به دست آيد
  • در ره دين چوني کمر بربند
    تا سرآمد شوي چو سرو بلند
  • سايه اي در جهان ندارد کس
    کو بره نيست پيش و گرگ از پس
  • چون قفا دوستند مشتي خام
    روي خود در که آورم به سلام
  • کان نو کن زرنج خويش مرنج
    باز کن بر جهانيان در گنج
  • خود زر ده دهي به چنگ آمد
    در ز دريا گهر ز سنگ آمد
  • طالعش حوت و مشتري در حوت
    زهره با او چو لعل با ياقوت
  • تا در آن اوج برکشد پرو بال
    پرورش يابد از نسيم شمال
  • در هواي لطيف جاي کند
    خواب و آرام جان فزاي کند
  • کانچنان دز در آن ديار نبود
    وآنچه بد جز همان به کار نبود
  • تا به نعمان خبر رسيد درست
    کانچنان پيشه ور که در خور تست
  • کرده چندين بنا به مصر و به شام
    هر يکي در نهاد خويش تمام
  • چونکه سمنار سوي نعمان رفت
    رغبت کار شد يکي در هفت
  • آفتاب ار بر او فکندي نور
    ديده را در عصابه بستي حور
  • در شبانروزي از شتاب و درنگ
    چون عروسان برآمدي به سه رنگ
  • با هوا در نقاب يک رنگي
    گاه رومي نمود و گه زنگي
  • بيشتر زانکه در شمار آيد
    تا دگر وقت ها به کار آيد
  • بيشتر بردمي در اينجا رنج
    تا به من شاه بيش دادي گنج
  • وانکه پيچد در او به صد ياري
    بيخ و بارش کند به صد خواري
  • يمن از نقش او که نامي شد
    در جهان چون ارم گرامي شد
  • گفت کايزد شناختن به درست
    خوشتر از هرچه در ولايت تست
  • چونکه نعمان شد از رواق به زير
    در بيابان نهاد روي چو شير
  • منذر آن شاه با مهارت و مهر
    آيتي بود در شمار سپهر
  • در سلاح و سواري و تک و تاز
    گوي برد از سپهر چوگان باز
  • وآنچه او هم نديد در پرتاب
    دولتش زد بر آنچه ديد صواب
  • پدري و برادري بگذار
    آن رهي وين غلام در همه کار
  • مرده گور بود در نخچير
    مرده را کي بود ز گور گزير
  • در چنين گورخانه موري نيست
    که برو داغ دست زوري نيست
  • هر يکي در شکوه پيکر او
    مانده حيران از پاي تا سر او