167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • رسيد از ماه سيمايان سپاهي در قفا اما
    در اين ميدان نمي بينم سپهداري به اين آئين
  • در ملک بودي اگر يک ذره عشق يار من
    در فلک آتش افکندي آه آتش بار من
  • در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد
    بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من
  • هاي و هويم لرزه در گورافکند منصور را
    چون زنند از راه عبرت در ره اودار من
  • در صف بيگانه خوبان ديده ام ماهي که هست
    صد نشان از آشنائي بيش در سيماي او
  • کوه کن را مي کند از شکوه شيرين خموش
    در وفا اسراف من در مرحمت امساک او
  • در خانقه سر خوش درآ گو شيخ شهر از دين برا
    بگذر به مسجد گو خلل در حلقه زهاد شو
  • غرفه ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
    از تک بحر دلم گوهر به ساحل ريخته
  • مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که مي ترسم
    در و داغ وفاي خود به بيني و خجل گردي
  • داري ز شيدا گشتگان رسوا بسي در دشت غم
    در سلک ايشان محتشم رسواتر از رسوا کسي
  • ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
    هزار پيک نظر در قفاي آن بدود
  • تا ز مژگان لعل پاشم در رهت پرورده ام
    از جگر پر گاله بسيار در خوناب دل
  • از دو بيمارت يکي تا جان برد در بند غم
    يا به خواب من درآ يکبار يا در خواب دل
  • زدي به دست ارادت چو حلقه بر در دل
    ز در درآ و ببين خانه مصور دل
  • مگر قصيده ديگر به سلک نظم کشم
    که گوش هوش پر از در شود در آن اثنا
  • فسانه طي کن و در مدحت کريمي کوش
    که در کرم سگ او عار دارد از حاتم
  • ز صيت تقويش از خوف نام خود لرزد
    چو لاله در گذر باد جام در کف جم
  • چند مايوسي بود از حسرت پابوس تو
    با فلک در جنگ و با خود در جدل ديوانه سان
  • وين در ميزان طبع وي ندارد زر وجود
    هست در حال عطاي او مساوي کوه و کاه
  • اسم داران سپه را باد آن در بوسه گه
    پادشاهان جهان را باد آن در سجده گاه
  • آن که در آغاز عمر از غيرت دين هيچ جا
    نيستش آرامگاهي در جهان جز صدر زين
  • آن چه تو کردي نبود مدرکه را در خيال
    بلکه گذر هم نداشت واهمه را در گمان
  • عظم تو گنجد در آن ليک چه در قطره بحر
    گر به مکان ضم شود مملکت لامکان
  • شبي در اول دي شام تيره تر ز عشا
    ولي در آخر او صبح پيشتر ز سحر
  • گذشت اول آن خواب اگرچه در غفلت
    ولي در آخر آن فيض بود بي حد و مر