167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ليلي و مجنون نظامي

  • کم گير ز مزرعت گياهي
    گو در عدم افت خاک راهي
  • گفتي که ره رحيل پيشست
    وين گم شده در رحيل خويشست
  • چون ديد پدر که دردمند است
    در عالم عشق شهر بند است
  • در گردنم آر دست و برخيز
    آبي ز سرشک بر رخم ريز
  • تا غسل سفر کنم بدان آب
    در مهد سفر خوشم برد خواب
  • اين بازپسين دم رحيل است
    در ديده به جاي سرمه ميل است
  • در بر گيرم نه جاي ناز است
    تا توشه کنم که ره دراز است
  • مرغ فلکي برون شد از دام
    در مقعد صدق يافت آرام
  • آنکس که در اين دهش مقامست
    آسوده دلي بر او حرامست
  • در کاسش نيست جز جگر چيز
    وز پهلوي تست آن جگر نيز
  • سرو تو در اين چمن دريغ است
    کابش نمک و گياش تيغ است
  • عالم خوش خور که عالم اينست
    تو در غم عالمي غم اينست
  • عمر است غرض به عمر در پيچ
    چون عمر نماند گو ممان هيچ
  • چون چه مستان مدار در چنگ
    بستان و بده چو آسيا سنگ
  • نيکي بکن و به چه در انداز
    کز چه به تو روي برکند باز
  • بر نجد نشسته بود مجنون
    چون بر سر تاج در مکنون
  • صياد چو ديد بر گذر شير
    بگشاد در او زبان چو شمشير
  • گه خاک ورا گرفت در بر
    گه کرد ز درد خاک بر سر
  • تو گوش مرا چو حلقه زر
    من دور ز تو چو حلقه بر در
  • تو در غم جان من به صد درد
    من گرد جهان گرفته ناورد
  • با من جگرت جگر خور افتاد
    کاتش به چنين جگر در افتاد
  • گر در حق تو شدم گنه کار
    گشتم به گناه خود گرفتار
  • گر پند به گوش در نکردم
    از زخم تو گوشمال خوردم
  • گفتند چراست در ميانه
    او کم شده و تو بر نشانه
  • در موکب آن جريده رانان
    مي رفت چو با گله شبانان
  • در قصه شنيده ام که باري
    بود است به مرو تاجداري
  • برخيز و بيا ببين در آن نور
    تا صنع خداي بيني از دور
  • خورشيد چو تيغ او جهانسوز
    پوشيده به شب برهنه در روز
  • برجيس به مهر او نگين داشت
    کاقبال جهان در آستين داشت
  • گاو فلکي چو گاو دريا
    گوهر به گلو در از ثريا
  • عذرا رخ سنبله در آن طرف
    بي صرفه نکرد دانه صرف
  • بلع ارنه دعاي بلعمي بود
    در صبح چرا دو دست بنمود
  • تابان دم گرگ در سحرگاه
    چون يوسف چاهي از بن چاه
  • قاري بر نعش در سواري
    کي دور بود ز نعش قاري
  • چون مشتري از افق برآمد
    با او ز در دگر درآمد
  • کاي مشتري اي ستاره سعد
    اي در همه وعده صادق الوعد
  • در من به وفا نظاره اي کن
    ور چارت هست چاره اي کن
  • ناليد در آن که چاره ساز است
    از جمله وجود بي نياز است
  • اي ما همه بندگان در بند
    کس را نه به جز تو کس خداوند
  • اي گر بصري به تو رسيده
    بي ديده شده چو در تو ديده
  • چون يک به يک اين سخن فرو گفت
    در گفتن اين سخن فرو خفت
  • در خواب چنان نمود بختش
    کز خاک بر اوج شد درختش
  • در عشق که وصل تنگ يابست
    شادي به خيال يا به خوابست
  • سروي نه چو سرو باغ بي بر
    باغي نه چو باغ خلد بي در
  • در دوست به جان اميد بسته
    با شوي ز بيم جان نشسته
  • چون من به شکنجه در نکاهد
    آنجا قدمش رود که خواهد
  • مسکين من بيکسم که يک دم
    با کس نزنم دمي در اين غم
  • من زين دو علاقه قوي دست
    در کش مکش اوفتاده پيوست
  • زين غم چو نمي توان بريدن
    تن در دادم به غم کشيدن
  • گر هستي از آن مسافر آگاه
    ما را خبري بده در اين راه
  • بيند همه روز خار بر خار
    زينگونه فتاده کار در کار
  • بگريست به هاي هاي و فرياد
    کرد از پدرت به نوحه در ياد
  • وز بي کسي تو در چنين درد
    مي گفت و بران دريغ مي خورد
  • ديروز بدان نشان که فرمود
    رفتم به در وثاق او زود
  • افتاد چنانکه اوفتد مست
    او رفته ز دست و نامه در دست
  • اي خون تو داده کوه را رنگ
    ساکن شده چون عقيق در سنگ
  • اي از تو فتاده در جهان شور
    گوري دو سه کرده مونس گور
  • چون بخت تو در فراقم از تو
    جفت توام ارچه طاقم از تو
  • گنج گهرم که در به مهر است
    چون غنچه باغ سر به مهر است
  • خضرا دمني ز خضر دامن
    در ساز چو آب خضر با من
  • از رنج دل تو هستم آگاه
    هم چاره شکيب شد در اين راه
  • روزي دو در اين رحيل خانه
    مي بايد ساخت با زمانه
  • وآن غنچه که در خسک نهفته است
    پيغام ده گل شکفته است
  • از بي پدري مسوز چون برق
    چون ابر مشو به گريه در غرق
  • ليلي چون به نامه در نظر کرد
    اشگش بدويد و نامه تر کرد
  • من غاشيه تو بسته بر دوش
    تو حلقه کي نهاده در گوش
  • اي مرهم صد هزار سينه
    درد من و مي در آبگينه
  • اي تاج ولي نه بر سر من
    تاراج تو ليک در بر من
  • لطفست به جاي خاک در خورد
    کز لطف گل آيد از جفا گرد
  • در پاي توام به سر فشاني
    همسر مکنم به سر گراني
  • من در ره بندگي کشم بار
    تو پايه خواجگي نگه دار
  • هستم چو غلام حلقه در گوش
    مي دار به بندگيم و مفروش
  • در دل ستدن نداديم داد
    گر جان ببري کي آريم ياد
  • سوسن از سر زبان درازي
    شد در سر تيغ و تيغ بازي
  • آنچه از تو مرا در اين مقامست
    بنماي مرا که تا کدامست
  • آسوده کسي که در تو بيند
    نه آنکه بروز من نشيند
  • ديريست که تا جهان چنين است
    محتاج تو گنج در زمين است
  • صراف سخن به لفظ چون زر
    در رشته چنين کشيد گوهر
  • آن بر همه ريش مرهم او
    بودي همه ساله در غم او
  • خال تو ولي ز روي تو فرد
    روي تو به خال نيست در خورد
  • کاين جامه حلاليست در پوش
    با من به حلال زادگي کوش
  • آورد سبک طعام در پيش
    حلوا و کليچه از عدد بيش
  • پرسيد ز خاصگان خود شاه
    کاين شخص چه مي کند در اينراه
  • در پاي رضاي زاهد افتاد
    مي کرد دعا و بوسه مي داد
  • گر زانکه مرا به عقل ره نيست
    داني که مرا در اين گنه نيست
  • تو در پي آنکه مرغ جانم
    از قالب اين قفس رهانم
  • در خانه من ز ساز رفته
    باز آمده گير و باز رفته
  • بگذار مرا تو در چنين درد
    من درد زدم تو باز پس گرد
  • کردش به وداع و شد در آن دشت
    مادر بگرست و باز پس گشت
  • همچون پدرش جهان بسر برد
    او نيز در آرزوي او مرد
  • تا در گره فلک بود پاي
    هرجا که روي گره بود جاي
  • رخت از بنگاه اين سرا برد
    در آرزوي تو چون پدر مرد
  • بر تربت هر دو زار ناليد
    در مشهد هر دو روي ماليد
  • سجاده برون فکند از آن دير
    زيرا که نديد در شرش خير
  • زين عمر چو برق پاي در راه
    مي کرد چو ابر دست کوتاه
  • هر ذره که در مسام ارضي است
    او را بر خويش طول و عرضي است
  • ليکن بر کوه قاف پيکر
    همچون الف است هيچ در بر
  • بنگر تو چه برگ يا چه شاخي
    در مزرعه اي بدين فراخي
  • پنداشته اي ترا قبوليست
    يا در جهت تو عرض و طوليست
  • اين پهن و درازيت بهم هست
    در قالب اين قواره پست