167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • جمله شان از خوف غم در عين غم
    در پي هستي فتاده در عدم
  • پس چرا تو خويش را در تهلکه
    مي در اندازي چنين در معرکه
  • وهم افتد در خطا و در غلط
    عقل باشد در اصابتها فقط
  • در دو صد من شهد يک اوقيه خل
    چون در افکندي و در وي گشت حل
  • حيله انديشي که در من در رسي
    در فراق و جستن من بي کسي
  • تا که خود را در دهم در جوش من
    تا رهي يابم در آن آغوش من
  • درخور آن بيخ رسته برگها
    در درخت و در نفوس و در نهي
  • ميل جان در حکمتست و در علوم
    ميل تن در باغ و راغست و کروم
  • بيشتر در آب مي افتد ثمر
    آب در پستيست از تو دور در
  • گر در آييم اي رهي در بتکده
    بت سجود آرد نه ما در معبده
  • يک فقيهي ژنده ها در چيده بود
    در عمامه خويش در پيچيده بود
  • مير مجلس نيست در دوران دگر
    جز تو اي شه در حريفان در نگر
  • هر که با دشمن نشيند در زمن
    هست او در بوستان در گولخن
  • فوت کردي در که روزي ات نبود
    که نباشد مثل آن در در وجود
  • ورنه در ماني تو در دندان من
    مخلصت نبود ز در بندان من
  • در جدال و در خصام و در ستوه
    گشت هنگامه بر آن دو کس گروه
  • اين صدفها نيست در يک مرتبه
    در يکي درست و در ديگر شبه
  • آنک در ذاتش تفکر کردنيست
    در حقيقت آن نظر در ذات نيست
  • نقش او مي گشت اندر راهشان
    در دل و در گوش و در افواهشان
  • بط حرص آمد که نولش در زمين
    در تر و در خشک مي جويد دفين
  • در نبي شارکهم گفتست حق
    هم در اموال و در اولاد اي شفق
  • عمر در محمول و در موضوع رفت
    بي بصيرت عمر در مسموع رفت
  • در نگر در شرح دل در اندرون
    تا نيايد طعنه لا تبصرون
  • آن کرامتهاي پنهانشان که آن
    در نيايد در حواس و در بيان
  • وا رهي زين روزي ريزه کثيف
    در فتي در لوت و در قوت شريف