167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • درين جهان و برون زين جهان چو جان در جسم
    درين جهان و فزون زين جهان چو جان در بر
  • نه حرف ميم مباين در او نه حرف الف
    نه نقش سيم مخالف در او نه نقش حجر
  • درين جهان و برون زين جهان چو جان در جسم
    درين جهان و فزون زين جهان چو جان در بر
  • ترا گزيده ام از هر چه در قطار وجود
    ترا ستوده ام از هر که در شمار بشر
  • دفتر ايجاد را امروز حق شيرازه بست
    تا در آرد فرد فرد اوصاف خود را در شمار
  • تيغ تو به ميدان وغا برق به خر داد
    دست تو در ايوان عطا ابر در آذار
  • هر مدح و منقبت که بود کاينات را
    در نام تو نهفته چو در دانه برگ نار
  • قربان برند بر در آن کعبه بيش و کم
    قربان کنند بر در اين کعبه بي شمار
  • آن را نهاد در کف حيدر که ها بگير
    اين رانهاد در بر خسرو که هين بدار
  • من در حيات خويش از خط و زلف تو
    افتاده ام اسير در بند مور و مار
  • از سهم تير تو در وقت دار و گير
    از بيم تيغ تو در روز گير و دار
  • جهد کن در کوچکي تا چون پدر گردي بزرگ
    سعي کن تا همچو او در کودکي يابي وقار
  • قدرش از رفعت چو اوج چرخ نايد در نظر
    جودش از کثرت چو موج بحر نايد در شمار
  • ز هر چه عقل تصور کند در او موجود
    ز هر چه وهم تفکر کند در آن بسيار
  • به صد هزار چمن نيست يک هزار و در او
    به شاخ هر گل در هر چمن هزار هزار
  • در فارس دفع فتنه يکساله در سه روز
    کرد و دو ماهه ساخت چو گردون يکي حصار
  • پرنده يي به همه ملک در هوا نپرد
    در آن زمان که شود پيک سهم او سيار
  • يک طرف موسي و تورانش به حرمت در بغل
    يک طرف عيسي و انجيلش به عزت در کنار
  • گر به قرب ما قنوعي در محبت شو حريص
    ور به وصل ما عجولي در بلا شو بردبار
  • شرع بي رونق تر از اشعار من در ملک فارس
    امن بي سامان تر از اوضاع من در روزگار
  • آن يکي در آب دريا رفت همچون لاک پشت
    وين دگر در ريگ صحرا خفت همچون سوسمار
  • گر کسي خنجر کشد بيد است آنهم در چمن
    ور تني طغيان کند سيلست آن هم در بهار
  • باغ هايي را که در گلزارشان از بي گلي
    در دو صد فصل بهاران کس نديدي يک هزار
  • آنکه چون در وصف تيغش خامه گيرم در بنان
    چو زبان شمع ز انگشتان من خيزد شرار
  • بخل از جودش سقيم و دهر از قهرش عقيم
    امن در عهدش مقيم و فتنه در عصرش فکار