167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • چون شيري شد مويم و در هر بن موي
    صد شير و پلنگ در کمين مي بينم
  • اي در غم نان و جامه وآز و نياز
    افتاده به بازار جهان در تک و تاز
  • تا کي باشي چو آسمان در تک و تاز
    در زير قدم شو چو زمين پست نياز
  • دل در پي راز عشق، پويان مي دار
    جان مي کن و راز عشق، در جان مي دار
  • اي آن که تو يک نفس خود انديش نيي
    در پيش همي روي و در پيش نيي
  • نه در کفري تمام و نه در دين هم
    گه اين و گه آن مذبذبين خواهي مرد
  • از کار قضا در تب و (در) تفت چه سود
    وز حکم ازل بي خور و بي خفت چه سود
  • دل در سر درد شد به درمان نرسيد
    جان در سر دل شد و به جانان نرسيد
  • بر خاک تو چون بنفشه ام سر در بر
    بي برگ گلت چو حلقه ماندم بر در
  • روزي صد ره ز پاي رفتم تا سر
    ليکن تو نه در سري نه در پاي پديد
  • جان در غمت از خانه به کوي افتاده ست
    بر بوي تو در رهي چو موي افتاده ست
  • ديري ست که در خون دل من شده اي
    در خون تو شدي و من به خون مي گردم
  • در راه فکنده اي مرا در تک و تاز
    گه شيب نهي پيش من و گاه فراز
  • هم بي دو جهان تويي و هم در دو جهان
    من بي خويشم با تو بهم در دو جهان
  • دوش آمد و گفت: «در درون ما را باش
    در خاک نشين و غرق خون ما را باش »
  • دل در خم آن زلف چو زنجير بماند
    سر بر خط تو دو پاي در قير بماند
  • در باز کن و ببين که هستم بر در
    وز دست سر زلف تو دستم بر سر
  • من بي تو همه مهر تو دارم در مغز
    تو با من مهربان چه داري در پوست؟
  • ديري است که در خون دل من شده اي
    در خون تو شدي و من به خون مي گردم
  • گر چه گل تر در آمدن سر تيز است
    چه سود که در وقت شدن خونريز است
  • زان مي سوزم مدام تابو که چو شمع
    تن را در جان گدازم و جان در غيب
  • در سر مکن از خويش و غم خود خور ازانک
    بي سرگشتي از آنچه در سر کردي
  • تا چند به هر جمع من بي سر و پاي
    در پاي افتم از آنچه در سر دارم
  • مصيبت نامه عطار

  • گه کني در پا و در موزه نگاه
    گه نهي از پيش و گاه از پس کلاه
  • از دل و گل در جهان من بر چه ام
    اوست جمله در ميان من بر چه ام