167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... موي و روي بود که در خاک ريخته نشد؟ و کدام چشم است که در زمين ...
  • ... که او محرم بودي در ميان گليمي. در سالي يک بار بيرون آمدي از ...
  • اسرار نامه عطار

  • چو هر لذت که در هر دو جهان هست
    ترا در حضرت او بيش از آن هست
  • الهي نامه عطار

  • در آن چل روز و چل شب در تب و تاب
    چو شمعي بود يعني بي خور و خواب
  • چو در آب او فکند او خويشتن را
    ربودش آب و جان در باخت و تن را
  • چو در پاي تو خار از بهر ما شد
    گلي ميدان که با تو در قبا شد
  • از آن در جزو و کل جاويدي اي جان
    تو آن نوري که در ماهي و انجم
  • هيلاج نامه عطار

  • ابا او گفته ام در ماه و در سال
    حقيقت بود خود او را به هر حال
  • ز دل در سوي جان اينجا قدم زن
    دل و جان هر دو در عين عدم زن
  • که او اينجا چه است و در چه چيز است
    که در آفاق همچون جان عزيز است
  • اشتر نامه عطار

  • کيست تا نه جان دهد در کار تو
    چون شود از جان و دل در کار تو
  • خسرو نامه عطار

  • کنون از بس که در تن زد پر و بال
    قفس بشکست و بر پريد در حال
  • مختار نامه عطار

  • از بس که در انتظار تو گردون گشت
    تا روز همه شب، ز شفق، در خون گشت
  • اي عين بقا! در چه بقائي که نه اي
    در جاي نه و کدام جائي که نه اي
  • بودي ست که بودها در او نابود است
    چيزي است که چيزها در او نا چيز است
  • هر دل که درين دايره بي سر و پاست
    در درياست او و ليک در وي درياست
  • هر چيز که در دو کون آنجا برسيد
    چون در نگريد آن چه اين بود آن بود
  • از بس که زد اين در و کسش در نگشاد
    او بود که از برون درون آمده بود
  • هر چند که خويش را به هستي کم ديد
    عالم در خويش و خويش در عالم ديد
  • اي بس که دل تو بيم دارد در پيش
    زآنست که دل دو نيم دارد در پيش
  • گر در فقري، ز خود فنا گرد و بدانک
    در فقر ز ما و من سخن نتوان گفت
  • هيچم من و در گفت و شنيد آمده ام
    در نيست پديد و بي کليد آمده ام
  • تا در همه اي در همه بودن ز هواست
    بگذر ز همه و هيچ مينديش که لاست
  • نه در سفرم يکدم و ني در حضرم
    نه خواب و خورم هست و نه بي خواب و خورم
  • زلفت که از او نفع و ضرر در غيب است
    هر مويش راهزار سر در غيب است