نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
چون سبکسار گشت هزل فروش
در
خورست آن زمان گراني گوش
روز وشب
در
رکاب سفله دوان
همچو سگ خواستار لقمه نان
در
شجاعت ورا بسان علي
مي ستايد که سخت بي بدلي
در
سخاوت ورا ز حاتم طي
بگذراند به شرح عز علي
اي سنايي خداي را کن شکر
که نه اي همچو ابلهان
در
سکر
تا بوي زنده شکر او مي گوي
به
در
آفريده هيچ مپوي
در
و ديوار رخنه چون غربال
باد و باران منقي و کيال
سرش بر
در
دو پاي بر ديوار
پهلو پشت از برون جدار
نبد او را
در
آنچنان مجلس
جز غزال و غزاله کس مونس
باز مردي که وي طبيب بود
در
سخن حاذق و اديب بود
در
رياضي برد به دانش راه
وز طبيعي بود به وجه آگاه
ربو از تنگي عروق و عضل
وز ضوارب نه
در
مقام و محل
حد سرسام
در
دماغ ورم
و آن ورم گرم و سخت قحف سقم
حد خانوق
در
عضل ورمي
بر نيايد ترا به جهد دمي
از تمطي نشان چنين دادند
آنکه
در
طب امام و استادند
حرکت
در
تن از همه عضلات
محتقن گشته از همه آفات
حد قولنج هست دردي سخت
در
درون شکم چو بنهد رخت
نقرس آماس درمفاصل دان
کعب و ابهام با عروق
در
آن
واي آنکس که هست حاجتمند
به چنين قوم کور بي
در
و بند
باز اينها که مرد احکامند
همه
در
فال و زجر خودکامند
همه
در
راه حکم خود رايند
به سر من که ژاژ مي خايند
روز و شب
در
شمار هفت و چهار
خانه جد و خانه ادبار
صاحب وجه و نيز صاحب حد
که
در
احکامشان نباشد رد
طول و عرض و سطوح و نقطه و خط
که
در
احوال جمله نيست غلط
دو ازين هفتگانه نحس نهند
در
همه وقتها بد و تبهند
شخص گاهي که
در
شمار آيد
مادرش اولين به کار آيد
آن زمان کت همه کمال بود
کوکب نحس
در
وبال بود
تا ترا خلعتي دهم
در
خور
تا شود فقر و فاقه ات کمتر
شاه چون ديد مرد را دلشاد
صد
در
از رنج و غم برو بگشاد
گفت
در
حال گردنش بزنيد
بسته ويرا ز پيش من بکشيد
شمس کز کره هست
در
مقدار
ز صد و بيست و چار بار شمار
نيست
در
کارشان بسي تمييز
خيز و برريش آن منجم تيز
نيست الا به قدرت يزدان
نيک و بد
در
طبايع و ارکان
گرچه از روي اصل
در
دو سراي
کمتر از سگ نيافريد خداي
چون بود خلد و
در
هنر کوشد
جامه مشطي ششتري پوشد
تا يکي استخوان خشک برد
ده تبر
در
ميان سر بخورد
آرزوهاست
در
سر قلمم
که نه از لوح و دست روح کمم
همه را شب ز روز حامل و من
در
شبي ام که آن شب آبستن
گرچه از عقل ديده پرهوشم
پيش چشم تو حلقه
در
گوشم
بعد از اين معني کتاب آرم
عدد بيت
در
حساب آرم
حسب حال آنکه ديو آز مرا
داشت يک چند
در
گداز مرا
تا
در
اين حضرتم خرد تلقين
کرد اين نامه بديع آيين
هرزه ناورده ام من اين تصنيف
جان و دل کرده ام
در
اين تأليف
گرچه هرگز نبود وقت سخن
در
غريبي غريب شعر چو من
در
همه عالم از دو قاف زمين
تا به کاف سماک و تا پروين
حق عطا داد حکمت و هنرم
کي عطا
در
خطا به کار برم
تا بدين عهد نامد اندر ذکر
زانکه
در
پرده بود معني بکر
گفت عقل اي دلت ز مهرش پر
از تو درياي مدح وز من
در
عندليبي نواسراي از سرو
سر چه
در
خس کشيده اي چو تذرو
صدف جان و دل شکافته ام
تا چنين
در
ازو بيافته ام
صفحه قبل
1
...
1256
1257
1258
1259
1260
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن