167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • هست احسان عميمش شامل نزديک و دور
    هر که را در بر نباشد هست بر در آفتاب
  • در رجب هر کس موفق شد به طوف مرقدش
    بي تردد جاي او در مقعد صدق خداست
  • در ره دين هر که جان خويش را سازد فدا
    در گلوي تشنه او آب تيغ آب بقاست
  • نيست عکس باغ در حوضش که فردوس برين
    در عرق گرديده است از شرم اين منزل نهان
  • نيست بي تيغ زبان خورشيد در هر جا که هست
    اين گل بي خار در جيب و کنار اشرف است
  • از حرص تنگ چشم که خاکش به چشم باد
    در کام شير و در دهن مار مي روند
  • سر مي کنند در سر طول امل ز حرص
    چون عنکبوت در سر اين کار مي روند
  • نفس در سينه باد خزان مي سوخت نوميدي
    چراغ گل اگر مي بود در زير پر بلبل
  • گر نباشد در ميان روي تو، از يک آه گرم
    آب را در ديده آيينه خاکستر کنم
  • ديوان عبيد زاکاني

  • شوري فتاد از تو در آفاق و کس نماند
    کو چون عبيد در سر اين شور و شر نرفت
  • ميديد شمع در من و ميسوخت تا به روز
    زآن آتشي که در من شيدا گرفته بود
  • جان در مراد يابي در حلقه اي که مائيم
    رندان بي نوا را نيل و بقم نباشد
  • باز در ميکده سر حلقه رندان شده ام
    باز در کوي مغان بي سر و سامان شده ام
  • نه به مسجد بودم راه و نه در ميکده جاي
    من سرگشته در اين واقعه حيران شده ام
  • هر نغمه که پيش آرند ما با همه در شوريم
    هر ساز که بنوازند ما با همه در سازيم
  • آنروز که در محشر مردم همه گرد آيند
    ما با تو در آن غوغا دزديده نظر بازيم
  • هم از مهابت خشم تو کوه در لرزه
    هم از خجالت دست تو بحر در غر قاب
  • چو قهر و لطف تو در کاينات کرد اثر
    در آن زمان که جهان را خداي بنيان کرد
  • غريب شهر کسانم که در شمار آيم
    غريب بي سر و پا را که در شمار آرد
  • چنين هنر که تو داري کراست در عالم
    چنين پدر که تو داري که در جهان دارد
  • خار در پهلو و پا در گل و خوش ميخندد
    لطف بين کين گل نورسته رعنا دارد
  • رايتش را دين و دنيا روز و شب در اهتمام
    دولتش را خلق عالم سال و مه در زينهار
  • وصف او بيرون ز هر معني که آري در سخن
    جود او افزون ز هر صورت که آيد در شمار
  • روز رزم از بانگ رعد کوس و برق تيغ تيز
    کوه را در جنبش آرد بحر را در اضطرار
  • تو جان عالمي و علي سهل جان جان
    تو در پناه خالق و او در پناه تو