167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • در کفش چون سنان کمر بندد
    خون همي ريزد و همي خندد
  • عدل او در ولايت تيمار
    چون نسيم سحر به فصل بهار
  • خرد و جان و طبع در فرمان
    اين سه جويد همي ز عفوش امان
  • باره بخت او چو رخش قدر
    هرگز او در نيايد اندر سر
  • دست جود تو در شب ديجور
    پايدارست تا به روز نشور
  • همه رويش به عدل و دين باشد
    در امارت عمارت اين باشد
  • چاکر ملک شاه شد مينو
    که نبيند کسي در او آهو
  • شه جوان و جهان جوان و زمان
    در امان همچو روضه هاي جنان
  • بري از عيب و هر چه باشد عار
    در وزارت بسان صاحب غار
  • پيشواي صدور در عالم
    ملک را راي او چو خاتم جم
  • بوده صاحب حديث بهر خداي
    هست در شغل ملک صاحب راي
  • در وزارت قويست بازوي او
    زان سبب قلب خوان ترازوي او
  • گر زند در صلاح ملک نفس
    نه ز خود کز خداي بيند بس
  • عالم از بهر بندگي کردن
    از فلک طوق ساخت در گردن
  • پس از اين دهر پر امارت را
    نسخه زين در برد وزارت را
  • زانکه در مذهبش قوي رايي
    دست بر کار و پاي بر جايي
  • در ره او خود از چو تو دلبند
    هيچ زن برنخاست از فرزند
  • ظالمان را ز مملکت بر کند
    فتنه در خاندان ظلم افکند
  • سال و مه در نظام دين کوشد
    کفر و بدعت ز بيم بخروشد
  • در صلابت درين زمان عمريست
    بنماي اي تن ار چنو دگريست
  • روز و شب در صلاح کار جهان
    سال و مه زو بود قرار جهان
  • در زمانه به خط چنو کس نيست
    با خطش خط مقله جز خس نيست
  • از هنر تاج گشته بر وزرا
    در او مأمن همه فضلا
  • هر کجا عدل و امن روي نمود
    خلق در رأفت و خوشي آسود
  • در محاسن به کار دو جهاني
    چون محاسن سپيد و نوراني
  • برکه بر جان و خاندانش باد
    جان ما جمله در امانش باد
  • فضل او در زمان چنان فاشست
    که ادب بر درش چو فراشست
  • در ره شاکري فريشته وش
    راست محنت کن است و محنت کش
  • عقدي از در کشد ز نوک قلم
    چون ز سر بر بياض ساخت قدم
  • هست در رشک آن کف و گفتار
    آب دريا و لوئلؤ شهوار
  • پيش سر خدايگان از هوش
    هر زمان حلقه اي کند در گوش
  • در يکي فضل او تأمل کن
    عقل را مال و روح را مل کن
  • تا ببيني به چشم عقل و يقين
    در دو خط صد نگارخانه چين
  • درج کرده چو سايه و خورشيد
    در شب و روز نام بيم و اميد
  • خط او در هواي گلبن راز
    پشت طاوس دان و سينه باز
  • صورت خط او که در نامه ست
    چون نسيم بهار خوش جامه ست
  • به امان و به خلق حور و پري
    در تباشير بشر او بشري
  • عقل با وي نشسته در مکتب
    علم از وي گرفته علم و ادب
  • خامه اندر بنان او گه سير
    بگشايد به خلق بر در خير
  • انده دشمن است و شادي دوست
    خير و شر بسته در زبانه اوست
  • هست همواره با دل بيدار
    در همه کار عاقل و هشيار
  • چيست بهتر در اين جهان جهان
    مرد را کار و کار را مردان
  • چشم بد دور ازين چنين دو وزير
    که ندارند در زمانه نظير
  • آنکه بر مملکت ظهيرست او
    خلق را در بهي بشير است او
  • شاه را گاه سر معتمد اوست
    در همه کارها ورا مدد اوست
  • هر سخن کز زبان شاه آمد
    در دل خواجه اش پناه آمد
  • نيست در مملکت چنو يک تن
    گاه تدبير و راي و گاه سخن
  • عزم و حزمش ز راي نيکوتر
    گشته در کارها ورا ياور
  • شده در کار ملک و دين بيدار
    دين و دولت فزوده زو مقدار
  • شاه را عون در تصرف ملک
    کرده از راي او تعرف ملک