167906 مورد در 0.14 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • من غلام کسي که در ره عشق
    شد مسلم ورا شهنشه عشق
  • بود مردي در آن ميانه گواه
    که ز آباي خود نبود آگاه
  • تو که در بند آبي و ناني
    کي جهان و نهان او داني
  • سعي ناکرده در ره ايمان
    پيشت آورده اند از ايمان خوان
  • نه زني در ره صواب و نه مرد
    نه مخنث از آنت نبود درد
  • بنشستند و هر سه راي زدند
    هر سه تن دست در دعاي زدند
  • گفت مرد فقيه رخصت هست
    بسته در دست خصم عهد شکست
  • جان بداد و يکي سجود نکرد
    بر در عار و شک قعود نکرد
  • اي به مردي تو در زمانه مثل
    حيز مردي چنين نمود عمل
  • زان که خود نيست از درون سراي
    در دبستان عقل بازي جاي
  • بندگان را اديب بيگانه ست
    خواجه را خود اديب در خانه ست
  • که ستور است و ديو در پايه
    هم فرومايه هم گرانمايه
  • سال و مه مانده در غم ناني
    وز لباس علوم عرياني
  • و آن عيالان به شهر در بگذاشت
    راحت خويشتن د رآن پنداشت
  • رازقم من تو در ميان سببي
    پس چرا با فغان و با شغبي
  • جان بدادم دهمت نان هر دم
    جان مدار از براي نان در غم
  • تو درازي و نيز در يازي
    پس همان به که گوز کم بازي
  • شب و روز از پي غذاي تنت
    مانده پستان ديو در دهنت
  • بر سر پل دل وطر چه بود
    در سراي خطر بطر چه بود
  • گر تو در خطه هطر شب و روز
    با خرد همچو طفل بازي گوز
  • غافل از روي جهل و از ادبير
    ابلقان سوارکش در زير
  • آن شنيدي که حامد لفاف
    در حريم حرم چو کرد طواف
  • ناگهي باز خورد بر وي پير
    آنکه در عصر خود نداشت نظير
  • بعد از آن در بهشت چون رفتي
    از سلامت تو بهره بگرفتي
  • ناشده در بهشت و دار سلام
    چون سلامت بود نيافته کام
  • ايمن از هر نهاد زشت شوي
    به سلامت چو در بهشت شوي
  • مر ترا هست هر دوان در پي
    خويش را خير گفته عز علي
  • يک زمان شرع را متابع شو
    پس مرفه به دشت در بغنو
  • اين جهان در حلي و حله نهان
    گنده پيريست زشت و گنده دهان
  • باز چون دزد خانه در نگرد
    همه کالاي دور دست برد
  • در درون تو خصم با تو بهم
    لفظ مهتر که يجري مجري الدم
  • آب در گشتن است خوش چو گلاب
    چو نگردد بگندد از تف و تاب
  • نيست در خورد مر مرا دل و جان
    يارب از هر دوام تو باز رهان
  • گرد هزل و عبث چرا گردي
    عمر خود در عبث هبا کردي
  • کار خود دير و زود دريابي
    ليک اکنون هنوز در خوابي
  • زانکه گويد خرد در اين منزل
    ساعتي از حمار جهل انزل
  • تا بوم در دو آشيانه بوم
    يا به بازار يا به خانه بوم
  • در هوا سود نيست زان برگرد
    تا ز بود تو برنيارد گرد
  • رهرو رهروان در اين ره اوست
    زانکه فرمان پذير الله اوست
  • در زده آفتاب جامه به نيل
    و آسمان پيل پيل گشته ز بيل
  • خاصه در خير عار باشد عار
    از توانا تواني اندر کار
  • تا تو در بند آن و اين باشي
    سايه پرورد و نازنين باشي
  • تو در اين کارگاه بي سر و بن
    واندر اين لافگاه باد و سخن
  • نه همه ساله نوبت عيش است
    مزه عيش مرگ در جيش است
  • کي شود مايه نشاط و سرور
    هم در انگور شيره انگور
  • تا سمندت هنوز بر در تست
    سايه اقربات بر سر تست
  • کودکي در سفر تو مرد شوي
    رنجه ار راه گرم و سرد شوي
  • ليکن اين صعب تر که در منزل
    با پري حمل و سستي امل
  • در گل ار تخم شادي اندازي
    ندروي جز غم ارچه به تازي
  • در بن خانه آنکه هشيارست
    کار جغد است و کار کفتارست