167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • باش گنجور در نشيمن خاک
    ورنه بگذر از انجم و افلاک
  • بس بديعي به صورت و پيکر
    نيست در کل کون چون تو دگر
  • چه کني پيش مدبري پر درد
    در چنين کنج گنج بادآورد
  • من سهايي نديده ام در چاه
    با دو خورشيدم اين زمان و دو ماه
  • در جهاني که بخت جاي منست
    اين جهان جمله زير پاي منست
  • بر نااهل و سفله کم گرديم
    در جبلت ز خلقها فرديم
  • هرچه در صحن او مکان دارد
    تا به سنگ و کلوخ جان دارد
  • اجل از دست آن لب خندان
    سر انگشت مانده در دندان
  • هيچ بيهوده را بدو ره نيست
    زانکه در خلقها چنو شه نيست
  • در و درگاه او چو مرئي نيست
    مرو آنجا به جاي خويش بايست
  • پرده ها باشد از هدايت او
    حرف و آواز در ولايت او
  • روز کوري ترا به خود پذرفت
    کت در اين لافگاه غرجه گرفت
  • تا نبي و نبي ز چون تو سقط
    اين درآمد به صورت آن در خط
  • بي چنو پير در جواني خويش
    که خورد بر ز زندگاني خويش
  • جان ز روي تو در ارم باشد
    دل ز تاييد تو خرم باشد
  • چون تو در مرکز حقيقت و حدق
    نيست يک پادشا به مقعد صدق
  • چون خرد در لبت به جان نگرم
    چون قلم بر خطت به جان گذرم
  • آينه روشني به دست خرد
    کس در آن روي دم نيارد زد
  • همچو چنگ ار در هوات زنم
    رسن اندر گلو نوات زنم
  • زانکه در کلمن رموز ازل
    خاصه آنگه که جان شنيد غزل
  • از پي نان و آب ماندي باز
    در حجاب نياز تن چو پياز
  • چه افگني تخم حرص و آز و نياز
    در گل دل که آز نارد ناز
  • که تواند که دانه کنجد
    در دبه روغني دو من گنجد
  • گفت عيسي بگوي زود دعا
    که تويي در زمانه خاص خدا
  • در هوا زود گشت ميغ پديد
    ابر باران گرفت و مي باريد
  • اينت چابک سوار در تگ و تاز
    که پياده بماند با مهماز
  • کرد بادام ديد سيم تنت
    دل بريان چو پسته در دهنت
  • هر که در دست اين چنين دل ماند
    تا ابد پاي او فرو گل ماند
  • اي دو بادام تو چو گوز گرو
    مانده از دست کودکان در گو
  • گرچه در پرده ها تواند شد
    ز ايچ عاشق نهان نداند شد
  • در تماشاي آن دو تا گلنار
    مرد بر هم فتد چو دانه نار
  • قد او در دو ديده دلجوي
    همچو سرو بلند بر لب جوي
  • بتوان ديد از لطيفي کوست
    استخوان در تنش چو خون از پوست
  • که تواند بخواند سوره تين
    خوش نفس خفته در دم تنين
  • کره تا در سراي بومره است
    تا به صد سال نام او کره است
  • چون جهان در جهان نامردان
    پاي بر جاي باش و سرگردان
  • زير برتر ز موش در خانه
    تو چو گربه اش همي زني شانه
  • باقيي در بقاي معني کوش
    پنبه رو بازده به پنبه فروش
  • چون سرآمد پديد در شبگير
    پاي ذر نه عمارت از سر گير
  • يک شبي رو به وقت شبگيران
    با حذر در نهان ز خر گيران
  • همچنين ژنده جامه بايد بود
    در خور عقل عامه بايد بود
  • در جهان منگر از پي رازش
    چکني رنگ و بوي غمازش
  • همچو دريا چو نيست اينجا حر
    کام پرزهر باش و دل پر در
  • زانکه در جان به واسطه اسباب
    زفتي از خاک رست و تري از آب
  • هر که در زندگي بخيل بود
    چون بميرد چو سگ ذليل بود
  • بيش از اين بهر خواجه و مزدور
    نتوان رفت در جوال غرور
  • بر در کارگاه طبع لئيم
    نز پي ايمني که از سر بيم
  • گرچه زنجير حلقه نپذيرد
    سفله را در بزن که خود ميرد
  • همچو فرعون شوم گردن کش
    کز ره آب رفت در آتش
  • در دل از سر او سروري نه
    هر چه او داد جز غروري نه