167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • مي دهد شرم کرم در بحر گوهر غوطه ام
    چون صدف گوهر اگر در دامن سايل کنم
  • در دبستان جهان تا چند با موي سفيد
    صرف مد عمر خود را در سيه کاري کنم
  • گر چه خون در پيکرم ز افسردگي پژمرده است
    پنجه در سر پنجه دريا چو مرجان مي کنم
  • سر بر آرند از گريبان در تماشا خلق و من
    مي برم سر در گريبان سير بستان مي کنم
  • عاقبت چون قامتم را حلقه مي سازد سپهر
    به که صائب در جواني حلقه آن در شوم
  • از حجاب عشق کوه قاف دارم در ميان
    گرچه در يک شيشه ام با آن پري پيکر به هم
  • گرچه در پهلوي هم چون سبحه صد دانه اند
    صد بيابان در ميان دارند از دلهاي هم
  • بس که دارم خط نو اصلاح او را در نظر
    در ميان خواب هم تصحيح قرآن مي دهم
  • در محيط عشق، خون نوح در جوش است و ما
    چون حباب از سادگي بر موج محمل بسته ايم
  • حلقه بر در کوفتن ما را ندارد حاصلي
    ما در منزل به روي خود ز بيرون بسته ايم
  • کجروي در کيش ما کفرست صائب چون خدنگ
    از چه دايم در کشاکش چون کمان افتاده ايم؟
  • ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ايم
    نيستيم آتش ولي در خشک و تر افتاده ايم
  • ما چو گل با روي خندان در شهادتگاه عشق
    خون خود با خونبها در کار قاتل کرده ايم
  • تا در الفت به روي آشنايان بسته ايم
    جنت در بسته را بر خود مسلم کرده ايم
  • چون کنيم استادگي در دادن سر همچو گل؟
    ما که خواب امن در دامان گلچين کرده ايم
  • صد قدم پيش است از ما خاک ره در اعتبار
    گرچه در راه تو عمري جانفشاني کرده ايم
  • در سر بازار محشر دست ما خواهد گرفت
    در مصاف آرزو دستي که بر دل مانده ايم
  • عقده مي افتد به کار غنچه گل از نسيم
    در گلستاني که ما سر در گريبان مانده ايم
  • عشق را در بند جسم از پيچ و تاب افکنده ايم
    خضر را در دام از موج سراب افکنده ايم
  • گر چه چيزي در بساطم نيست غير از درد و داغ
    صبح را خون از شفق در دل کند خندانيم
  • در وصاليم و زهجران دست برسر مي زنيم
    ما به جاي نعل وارون حلقه بر در مي زنيم
  • گر نباشد در ميان روي تو از يک آه گرم
    آب را در ديده آيينه خاکستر کنيم
  • اشک در دامان و آه آتشين در زير لب
    چون چراغ صبحدم بيرون ز دنيا مي رويم
  • که از گرداب افکند اين گره در کار دريارا
    که چنداني که مي گردم در او ساحل نمي يابم
  • دو عالم چون سليمان بود در زير نگين من
    درين ميخانه چنداني که ساغر بود در دستم